انتظارچیست؟
«انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن برای اینکه کار به خودی خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگی است. این آمادگی را باید در وجود خودمان، در محیط پیرامون خودمان حفظ کنیم.»منبع:حرف آخر
«انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن برای اینکه کار به خودی خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگی است. این آمادگی را باید در وجود خودمان، در محیط پیرامون خودمان حفظ کنیم.»منبع:حرف آخر
(بازخواني سخنراني تاريخي امام در فرودين سال 1343 بر مبناي روش تحليل گفتمان)
چكيده
بازخواني رويدادهاي تاريخي بر مبناي رابطه متن و زمينه متن به عنوان روش تحليل گفتمان، يكي از راه هاي نقد رخدادهاي تاريخي است. اين روش در حال حاضر در بسياري از پژوهش هاي اجتماعي و تاريخي استفاده مي شود. در اين مقاله يكي از فرازهاي مهم تاريخ معاصر ايران يعني سخنراني تاريخي امام خميني در فرودين سال 1343 كه موجب تبعيد معظم له از ايران شد بر اساس روش تحليل گفتمان مطالعه و بررسي مي شود.
كليد واژه ها: تحليل گفتمان، 15 خرداد، جنبش هاي اجتماعي، ايران.
اشاره
بازخواني رويدادهاي تاريخي بر مبناي رابطه متن و زمينه متن كه امروزه تحت عنوان «تحليل گفتمان» از آن ياد مي شود، به عنوان يكي روش جديد به حساب تفكرات مدرن گذاشته مي شود و لاجرم آبشخور اين سنت روش شناسي در فهم رخدادها، متون تاريخي و غيره ـ مثل بسياري از معارف كه ريشه در فرهنگ ها شرقي و اسلامي دارد ـ به حساب فرهنگ غربي نهاده مي شود.
اما اين روش براي ما مسلمانان (به ويژه شيعيان) كه قرن هاست با استنباط احكام شرعي و تفسير سر و كار داريم و مي دانيم كه بدون آشنايي با علم اصول و قواعد عمومي آن نمي توانيم به وادي فقه وفقاهت، تفسير قرآن و كلام معصومين و نگهداري فضاي عمومي زندگي مسلمانان گام بگذاريم و در محدوده متون پژوهش كنيم، روش ناآشنايي نيست.
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار بر افروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
روایتی از « رضا فرهانی » محافظ امام خمینی
در سال 1356 رفقا ما را داخل جریان مبارزه کشاندند. هنگام آمدن امام از پاریس به اتفاق عدهای از بزرگان و رجال قم به تهران و به منزل یکی از پیشکسوتها آمدیم. بعضی از آن بزرگان از رفقای حاج مهدی عراقی بودند که اسلحه هم داشتند. آن شب آقا نیامدند و ما شب را در تهران ماندیم و فردای آن روز به قم بازگشتیم.
روز دیگری که قرار شد حضرت امام تشریف بیاورند شب به تهران آمدیم و در منزل آقای تهرانی یا آشتیانی نامی مستقر شدیم؛ حدود پنجاه شصت نفر بودیم که همه هم مسلح بودیم. من هم به همراه دوستم آقای ابوالقاسم شیخ نژاد هر کدام یک کلت تهیه کردیم. در آن جمع حاج حسن خلیلیان (فرماندار سابق قم)، آقایی به نام کرمی (که رئیس دادگاه قم شد و وارد قضیه آقای شریعتمداری شد که حذفش کردند) و تعدادی از چریکها بودند. در آن خانه شیوه تیر اندازی و پرتاب نارنجک را یاد میدادند. بنا بود فردای آن روز حضرت امام وارد فرودگاه تهران شوند.
آن شب را ما نخوابیدیم و تا صبح بیدار بودیم. نزدیکیهای اذان صبح نماز را خواندند و مهیا شدند که به فرودگاه بروند. آن آقا برای برخی از بچهها عمامه تهین کرده بود و آنها عمامه میگذاشتند و او عبا بر دوششان میانداخت و چهار نفر چهار نفر همراهشان میکرد و یک اسلحه ژ-3 میداد و یک کلت و یک دشنه به آنها میداد. برای عدهای هم شنل میداد بپوشند چون خارجیها شنل میبندند و چون اسلحه ژ-3 بزرگ بود و برای اینکه پیدا نباشد بند شنل را گره میزد. خلاصه افراد چهار نفر به صورت مسلح با پنج شش ماشین به طرف فرودگاه حرکت کردند. خدا رحمت کند، آقای برقعی بود که شهید شد. خیلی از رفقای آن موقع شهید شدند، ما آخرین نفرات بودیم که آماده حرکت شده بودیم، اما ماشین نبود. خانهای هم که در آن بودیم یک خانه تیمی بود. تصمیم گرفتیم به بهشت زهرا برویم. در بین راه وقتی فهمیدیم که آقا را با هلی کوپتر حرکت دادند و آوردند، ما به مدرسه رفاه و علوی در خیابان ایران برگشتیم و مدتی همانجا ماندیم تا اینکه اعلام کردند که هر کسی به شهرستان خودش برود.
ما رفتیم قم و یک مدتی آنجا بودیم. در قم جزو افراد به اصطلاح نیروی ویژه بودیم که به استقبال حضرت امام آمدیم و کار من آنجا شروع شد. حضرت امام را که نزدیکیهای قم آوردند تحویل گرفتیم و به سمت قم به راه افتادیم. در بین راه نرسیده به شهرک امام حسن (ع) ماشین حامل حضرت امام پنچر شد. چرخ ماشین را عوض کردیم و راه افتادیم. آقا را به مدرسه فیضیه بردند. ازدحام جمعیت در اطراف مدرسه فیضیه به اندازهای بود که ماشین ما نتوانست حرکت کند. در داخل خیابان بهار در نزدیکی منزل آیت الله سلطانی طباطبایی - پدر خانم حاج احمد آقا - و در نزدیکی منزل حاج قاسم دخیلی خانهای را برای امام گرفتند. حضرت امام چند روز آنجا اقامت داشتند سپس به جای دیگری رفتند من آن روز خدمت حضرت امام بودم، من به همراه آقا سید حسین خمینی نوه حضرت امام یخچالی را جابجا کردیم و آمدیم دست آقا را بوسیدیم. آقا سید حسین ما را به امام معرفی کرد و آنجا عقلم نرسید که از آقا بخواهم که دعا کند من شهید شوم ولی دست آقا را که بوسیدم گفتم: آقا جان دعا کنید که من عاقبت به خیر شوم. آقا همان جا برایم دعا کردند که عاقبت به خیر شوم. اولین دعا حضرت امام نسبت به بنده آن بود. از آنجا کار من هم شروع شد و تا زمان رحلت ایشان در تمام خوبیها و خوشیها در کنار این خانواده بودم.
منبع:راسخون
چون قلم اندر نوشتن مي شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
حضرت امام در تبيين حال جذبه روحي و فناي كلي به حالات عاشق دلباخته تمثل مي جويد: «مثل جذبه روحي… مثل حال عاشق مجذوب و حركات عاشقانه اوست كه عاشق نبايد در عشق بازي مقدمات ترتيب دهد و نتيجه بگيرد، بلكه خود حقيقت عشق، آتشي است كه از قلب عاشق طلوع مي كند و جذبه آن به سر و علن و باطن و ظاهرش سرايت مي كند و همان تجليات حبي در سر قلب به صورت عشقبازي در ظاهر درمي آيد؛ از كوزه برون همان تراود كه در اوست. همين طور مجذوب مقام احديت و عاشق جمال صمديت تجليات باطنيه محبوب و تجليات حبيه حبيب كه در ملك ظاهرش بروز كند و در مملكت شهادتش صورت يابد. همين نقشه نماز را تشكيل دهد. و اگر غير از اين اوضاع و احوال كه براي حضرت ختمي صلوات ا… عليه و آله در اين مكاشفه روحانيه و معاشقه حبيبانه دست داد حال ديگري دست دهد…»
امام خميني (ره) معتقد است كه انسان به صورت فطري عاشق كمال است و گريزان از نقصان و كمبود، لذا هميشه خود را به سوي كمال مي كشاند تا از نقصان رهايي يابد. فطرت اصلي انسان عبارت است از عشق به كمال مطلق و فطرت تبعي، عبارت است از فطرت انزجار و تنفر از نقص باشد كه آدمي اين دو فطرت را براق سير و رفرف معراج خود سازد و با اين دو بال به آشيانه اصلي اش، كه آستان حضرت دوست و درگاه اوست پرواز كند. «باعتبار ايجاد العشق الطبيعي في كل موجود و ايكاله عليه السير الي كماله و التدرج الي مقامه في النشأة الدنيا و له و…» وجود عشق در تمام موجودات بالاخص در انسان در نظر همه عرفا و فلاسفه امري اتفاقي است، لذا نمي توان آن را منكر شد.
مهر كوي تو در آميخته در خلقت ما
عشق روي تو سرشته است به آب و گل من
منبع: راسخون
كسي كه سالك طريق درياي عشق و محبت الهي است، بايد قيود منيت را از خود پاك نمايد و از هر قيدي آزاد باشد و از بندگي هر ربي و مولايي رها شود تا به تمام معنا بندگي خداوند يكتا در او صادق باشد و از ريا و شرك خفي و جلي مبري باشد.
اگر دل بسته اي بر عشق جانان جاي خالي كن
كه اين ميخانه هرگز نيست جز مأواي بيدلها
تا اسير رنگ و بويي، بوي دلبر نشنوي
هر كه اين اغلال در جانش بود آماده نيست
عاشق نشدي اگر كه نامي داري
ديوانه نه اي اگر پيامي داري.
منبع:راسخون
آمـده ام بـه درگـهت تـضـرع و دعـا کـنـم
ز سوز دل بخوانمت شور و نوا به پا کنم
هزار بار و بيشتر توبه اگر شکسته ام
آمده ام بـار دگـر بـه تـوبـه ام وفـا کـنم
يـک شـب اگـر نيامـدم به درگـهت بـهر نياز
کنون به گريه خوانمت به مثل ني، نوا کنم
خشم اگر نموده اي ز کرده هاي زشت من
بـه آه و نـالـه آمـدم تـا کـه تـو را رضـا کـنـم
فقير و زار و خسته ام حقير و دلشکسته ام
تـو هـم اگـر بـرانيـم، کـجـا روم چـه هـا کـنم
منبع:http://harame-shah.rozblog.com
مے توان بہ همین سادگے خوشبخت بود
یادم هست یک بار براے دیدن دخترم بہ اصفهان رفتہ بودم کہ بعد از چند روز با یکے از دوستانم بہ تهران برگشتم . نزدیک سحر بود که بہ خانہ رسیدیم ؛ وقتے وارد خانہ شدم دیدم همہ بچہ ها خوابند ولی ؛ آقا بیدار است . چاے حاضر کرده بودند ؛ میوه و شیرینے چیده بودند و منتظر من بودند . دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت :همه ے روحانیون اینقدر خوب اند ؟ بعد از سلام علیک وقتے آقا دیدند بچہ ها هنوز خوابند ، با تأثر بہ من گفتند ؛میترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسے نباشد کہ بہ استقبال شما بیاید.
خاطره همسر شهید مطهرے
منبع:موفقیت جوانان در انتخاب همسر.ص۲۱۸
باز ماه بندگی و یا بهتر بگویم عاشقی فرا رسید.باز بوی سحر و شوق پرواز مرا به آغوش گرفت….الهی و ربی بار دگر آمده ام به درگهت ز سوز دل بخوانمت, ز سوز دل با تو بگویم, الهی هر چند توبه شکسته ام, اما بار دگر آمده ام, الهی سبو شکسته ام, محبوبا و معبودا بار دگر رو به سوی تو نهاده ام که خود مرا خوانده ای و من آمده ام تا دگر بار از تو تقاضا کنم ببخشایی بر من پرده دری هایم را, ببخشایی بر من نادیده گرفتن اینکه همیشه در محضرت بودم و اما نابینای حضورت….الهی آمده ام دگر بار تا با تو بگویم هرچند نبوده ام تا به حال عبد مطیعت اما معبودا آمده ام کنون چون نی, نوایت کنم, الهی کنون که با آه و ناله آمده ام بشنو تو این نوای من, نوای بی نوای من…..
الهی و ربی من من لی غیرک
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا أَنْتَ فِيهِ مِنَ الشَّأْنِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ شَأْنٍ وَحْدَهُ وَ جَبَرُوتٍ وَحْدَهَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا تُجِيبُنِي [بِهِ ] حِينَ أَسْأَلُكَ فَأَجِبْنِي يَا اللَّهُ:
خدايا از تو درخواست می كنم به حق آنچه از جاه و جبروت كه در آنى، و از تو می خواهم به حق هر جاه به تنهايى و به حق هر جبروت به تنهايى، خدايا از تو درخواست می كنم به حق آنچه اجابت می كنى مرا به آن هنگامى كه از تو درخواست می كنم پس مرا اجابت كن اى خدا.
==============================================================
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات کوثر وبلاگیها.التماس دعا
حضرت آیتالله خامنهای: «یک وقت میبینید ما در داخل جدول و پازلهای دشمن قرار میگیریم… خب، این خیلی چیز بدی است؛ ما باید سعی کنیم که تأمینکنندهی اجزاء او نباشیم. مثل این جدول حروف متقاطع که وقتی کنار هم گذاشته میشود، یک کلمهای از تویش در میآید. دشمن یک جدولی این جوری درست کرده، برای اینکه یک حرفی از تویش در بیاورد؛ چند تا از این حروف را هم ما بگذاریم! این را باید مراقبت کرد؛ بحث سر این است؛ باید جدول دشمن را کامل نکنیم؛ پازل دشمن را کامل نکنیم؛ ببینیم دشمن چه کار دارد میکند و چه کار میخواهد بکند؛ اهداف و حضور واضح او را ببینیم.» ۱۳۸۸/۷/۲
«گاهی یک رأی هم مؤثّر است؛ هیچکس نگوید رأی منِ تنها چه تأثیری دارد. گاهی یک رأی یا چند رأی، در سرنوشت یک کشور اثر میگذارد… مهم این است که در روز انتخابات، انشاءالله همهی مردم -زن و مرد، پیر و جوان و هرکس که از لحاظ قانونی میتواند رأی بدهد- بروند و رأی بدهند و انتخابات را پُرشور و پُررونق کنند. هرکس که به نظام اسلامی علاقه دارد، در این انتخابات شرکت خواهد کرد. هرکس که به سربلندی نظام جمهوری اسلامی علاقهای دارد، در این انتخابات شرکت خواهد کرد. پیشبینی من این است: آنچنان که ما از این ملت بزرگ و آگاه و هوشمند تاکنون حضور در همهی صحنهها را دیدهایم، انشاءالله در این انتخابات هم پُرشور و با علاقه شرکت میکند و حضور خودش را اعلام خواهد کرد و در واقع طرفداریاش را از اسلام و نظام اسلامی نشان خواهد داد.» ۱۳۷۸/۱۱/۲۶
در این میان، اشتغال چه جایگاهی دارد؟ اشتغال از نقاط کلیدی و چهارراه دو شاهراه اقتصادی – اجتماعی محسوب میشود: در منطق اجتماعی، شیوع بیکاری بهمعنای محدودهی قرمز و خطر کرامت فرد و خانواده، نماگرهای سلامت اخلاقی و روانی، ناهنجاری اجتماعی و حتی خطر در مقبولیت سیاسی است. همچنین اشتغالزایی از نقاط ضعف دههی اخیر عملکرد اقتصاد ایران بهشمار میرود و به اذعان مراکز تحقیقاتی کشور یک چالش بالقوه مهم پیش رو در سالهای آتی خواهد بود. به بیان دیگر رشد اقتصاد کشور، رشدی نبوده که متناسب با آن اشتغالزایی ایجاد کرده باشد. این چالش با یک ابتکار و چرخش سیاستی میتواند به فرصت تبدیل شود زیرا کشور به لحاظ پتانسیلهای انسانی معطل و پساندازهای راکد و سرمایههای غیرمولد، دارای مزیت است. اما جدا از تمام ملاحظات فوق، میان اشتغال با هدف تولید داخل چه پیوندی وجود دارد؟
اشتغال از جمله شاخصهای خروجی یک نظم و از جمله معیارهای ظاهر عملکرد سیستم است. در موقعیتی که اولا رونق اقتصادی بیشتر، ثانیا قیود بهکار افتادن استعدادهای انسانی کمتر و محیط سهلتر، و ثالثا تناسب میان نیروی کار و نیازهای بازار وجود داشته باشد، کمتر بیکاری را تجربه خواهد کرد. اقتصاد ایران به لحاظ خروج از رکود احتمالا وضع بهتری نسبت به سالهای گذشته در پیش دارد، اما درخصوص دو عامل دیگر یعنی عدم تناسب مهارتهای نیروی کار و قیدوبندهای کسبوکار، ناکارآمدیم. عدم نقشآفرینی جدی مردم در اقتصاد ایران، تاحدی ناشی از این دو مانع است. البته رونق اقتصاد میتواند ناشی از نیروهای برونزا باشد و مثلا زمانی که شرکتهای خارجی بر اقتصاد ملی مسلط هستند یا اقتصاد به یک اقتصاد نفتی صرفا خدماتی تبدیل شود، ممکن است اشتغال بالایی نیز ایجاد شود. آن هنگام که هم معیار باطنی یعنی توان تولید داخلی و هم معیار ظاهری یعنی اشتغال، بهبود را نشان دهند، آنگاه میتوان از جهت نمایی صحیح نظام اقتصادی اطمینان خاطر داشت.
منبع:khamenei.ir
معیارهای اقتصاد مقاومتی
پرسش این است که اگر بهدنبال رصد کردن تحول در بطن اقتصاد مقاومتی، هستیم، معیارهای باطنی کدامند که باید معیارهای ظاهری را با آنها بسنجیم؟ بهنظر میرسد توان تولید داخلی و دور ماندن از کرانههای خطرناک وابستگی، دو پایهای هستند که نشان میدهند سازهی اقتصاد از درون در حال مقاوم شدن یا غیرمقاوم شدن است. اعداد و ارقام اقتصاد ایران نشان میدهد جز در زمینهی اتکای درآمدهای ارزی و منابع بودجه به نفت، فاصلهی ما از کرانههای خطرناک وابستگی زیاد است و ما اساسا اقتصادی وابسته به خارج محسوب نمیشویم (چه با شاخص درجه بازبودن اقتصاد یعنی سهم تجارت، چه با شاخص سهم بازارهای مالی خارجی و سرمایههای خارجی) البته آمارهای رسمی در خصوص وابستگی ما به قاچاق کالا چیزی نمیگویند! در این حوزه عمدتا مساله نه در کمیت وابستگی بلکه در کیفیت است مثل تمرکز تجاری در مبادی واردات یا مقاصد صادرات که به کشورهای معدودی وابسته هستیم. در این بخش راه برونرفت، خیلی دشوار نیست مثلا متنوع سازی طرفهای تجاری بهصورتی که وابستگی ما به هر کدام، از حدی بیشتر نشود. البته تفاخر و ارزش شدن کالاهای وارداتی مصرفی، روند رو به وخامتی یافته که باید از اکنون به فکر علاج تدریجی آن بود.
صفحات: 1· 2
این جمعه هم گذشت و تو آقا نیامدی
فصل خزان گذشت و تو آقا نیامدی
***
هر شب بگویم این سحرم با توپا شود
باز هم سحر گذشت و تو آقا نیامدی
***
هر لحظه دل مسافر بر جمکران شود
باز هر سفر گذشت و تو آقا نیامدی
***
سال ها ز پشت یکدگر آیند و می روند
صبرم ز حد گذشت و تو آقا نیامدی
***
امّید زنده بودنم آن وصل روی توست
جانم ز لب گذشت و تو آقا نیامدی
***
ترس از ندیدنت به غم اکبرم رساند
کار از جنون گذشت و تو آقا نیامدی
***
از فرط دوریَت همه دم دیده پر نم است
اشکم زخون گذشت و تو آقا نیامدی
***
در راه تو زجان و دلم مایه می نهم
آب از سرم گذشت و تو آقا نیامدی
***
ترک از تعلقات جهان می نموده ام
دل از جَنان گذشت و تو آقا نیامدی
***
غایت به زندگی من آن وصل کوی توست
این عمر من گذشت و تو آقا نیامدی
سلام آقا! سلام آقای خوبم آقای تنها…
یک سال دیگر نیز گذشت و اخرین جمعه ی سال نیز و نیامدی….
جمعه ها را شمرده بودم ثانیه ها و دقیقه ها و ساعتهایش را برای پایان این بی قراری ها! اما غروب که می شود و بازطنین دعای سمات در گوشم, دلم پرغصه می شود و باز در لاک تنهایهایم فرو می روم که این جمعه نیز گناهانم حلقه وصل محبوب را درید….
اما اقای خوبم میدانم که من بدم ولی اقای خوبیها مگر بدها را دل نیست و خواهان روی دلدار نیستند…
ولی آقا فقط درخواستی داشتم جمعه ی آخر که نیامدی, اما کوچه رو آب و جارو میکنم به من قراری بده و جمعه ی اول, دیگر بیا….
نویسنده:مدیر وبلاگ
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: برای نیل به تعالی و ترقی ، از وطن های خود دور شوید و مسافرت کنید که درسفر پنج فایده است :
سفر باعث تفریح و انبساط روح است و اندوه و آزردگی ها را برطرف می کند،مسافرت یکی از راه های تحصیل درآمد و تامین معاش است، مسافرت وسیله ی فراگرفتن علم و تجربه است، مسافرت به انسان آداب زندگی می آموزد آدمی در سفر با افراد بافضیلت و خلیق برخورد می کند و با آنان دوست میشود.
منبع : مستدرک 2 ، ص22
_ دخترها بلوغ عقلانی سریعتری نسبت به پسران دارند اما وقتی بالغ شدند گاهی چنان روحشان را درگیر مسائل مادی می کنند که از ادامه رشد باز می مانند. لذا بعضا زنانی دیده می شوند که در سنین کمال هم تمام فضلشان در نمایش داراییها و اسباب و اثاثیه منزلشان خلاصه می شود. پس در تربیت دختران کوشش کنید آنها را اهل مطالعه و علاقمند به دانش بار بیاورید و مسائل مادی را در نظرشان حقیر کنید. البته در دنیای مطالعه هم باید ترغیب نمود مطالعات مفید صورت گیرد و وقت و روح و روان دخترها دائما صرف مطالعه رمانهای بیهوده و … نشود. همه این ها نیاز به درایت والدین مخصوصا مادران دارد.
_ دخترها به حمایت و همدمی مادر بیشتر احتیاج دارند. مادری که دختر بزرگ می کند باید بتواند با دخترش ارتباط عاطفی و دوستانه ای برقرار کند. این ارتباط به تدریج با بلوغ دختر ایجاد خواهد شد مگر اینکه مادر موانعی ایجاد کند. این موانع از قبیل بدزبانی و تندخویی مادر یا برخی بیماریهای روحی اوست.
منبع:http://www.beytoote.com
به پرورش استعدادهای دخترانه در وجود دخترمان بیشتر بها بدهیم. مثلا مهارتهایی که بعدا در زندگی یک زن بیشتر مورد نیاز است را مورد توجه قرار دهیم. البته اگر در مقابل این چیزها مقاومت نشان دهند، باید از تحمیل و اصرار پرهیز کرد. ولی به صورت غیرمستقیم خوب است که به تبلیغ اینگونه مهارتها بپردازیم .مثلا دخترها را برای بازدید نمایشگاههایی که سفره آرایی، صنایع دستی و … دارد بیشتر ببرید.
_ به پرورش حیا در وجود دختران توجهی خاص داشته باشید. هر دختری اگر چه از یک خانواده ی بی دین باشد برای سعادت خود به حیا نیازمند است. حیا دختران را از سرنوشت های شوم حفظ می کند.
_ دختران حیا را بیشتر با الگو برداری از مادر و اطرافیان خود می آموزند. همچنین هرچه رشد عقلانی یک دختر بیشتر باشد به ضرورت حیا بیشتر پی خواهد برد. ضمنا هر چه معاشرت شما با ارحام بیشتر و قویتر باشد حیای دخترانتان بیشتر حفظ خواهد شد. علاقه دخترها به حفظ روابط و آبروداری آنها در این رابطه ها به حفظ حیا و عفت دختران کمک می کند.
منبع:http://www.beytoote.com
فرزندانتان را آنطور که هستند، بپذیرید، نه آنگونه که میتوانند باشند:
اگر میخواهیم فرزندانمان، خود را انسانهایی با ارزش تصور کنند ، باید آنان را با تمام کاستیهایشان بپذیریم. ما باور داریم که برای فرزندانمان، ارزش قائلیم و گاهی نیز آن را بازگو میکنیم اما بیشتر وقتها، رفتار ما با گفتارمان تناسب ندارد. ما باید به آنان ثابت کنیم بدون توجه به اینکه چگونه عمل میکنند، برای آنان به عنوان یک فرد، ارزش قائلیم.
_ هیچ گاه هیچ دختر یا پسری نباید به خاطر جنسیتش تحقیر یا تشویق شود. باید به جنسیت فرزندانمان نگاهی منطقی و طبیعی داشته باشیم. توجه داشته باشیم طوری رفتار نکنیم تا دخترها از جنسیت خود بیزار شوند. اگر چنین ذهنیتی در اندیشه و باور خودمان وجود داشته باشد خطر انتقال آن به دخترمان بسیار بیشتر خواهد بود.
_ اگر فرزند پسر ما بزرگتر از فرزند دخترمان باشد احتمال این نوع آسیب دیدگی برای دختران نیز وجود دارد. لذا باید مواظب باشیم پسر بر دختر تسلط پیدا نکند و او را آزار ندهد. تربیت هر کدام از فرزدان، مستقلا بر عهده پدر و مادر است و فرزندان بزرگتر حق ندارند اختیار کوچکترها را به دست گیرند. زیرا هیچ گاه محبت و رافت والدین را نسبت به خواهر یا برادر کوچکتر خود نخواهند داشت و باعث آزار ها و تحقیرهای روانی کوچکترها می شوند.
_ این صدمات در صورتی که دختر از پسر کوچکتر باشد بسیار بیشتر است. هم موجب بیزاری او از جنیست خودش و هم موجب بدبینی وی به جنس مخالف و بدرفتاری او در آینده با همسرش خواهد شد.
برای داشتن ارتباطی دوستانه با فرزند دختر، سعی کنید حتی وقتی از اشتباهاتش با شما حرف می زند مانند یک دوست که به اشتباهات دوستش گوش می دهد رفتار کنید. گاهی بخندید ،گاهی به شوخی مسخره کنید و …
آیا روشهای تربیتی دختران با پسران تفاوت دارد؟
پدر و مادر باید بدانند از آن جایی که تمایل پسران با دختران فرق میکند، در برخی مسائل هم تفاوت دارند . نباید فراموش کرد که پسران، رفتار با جنس مخالف را از مادر میآموزند و دختران از پدر یاد میگیرند. بنابراین، اگر پدری طبیعت وجودی دختر خردسالی را نشناسد و آنطور که خودش میخواهد، با او رفتار کند، این مساله بین پدر و دختر، فاصله میاندازد.
دختران نیاز دارند کسی به صحبتهایشان گوش دهد نه اینکه بدون شنیدن احساسهایشان، از ابتدا راهحل ارائه شود. دربارهی پسران نیز مادران با مشکل مواجه میشوند زیرا پسران حتی اگر کوچک باشند،اعتماد به نفس را در این میبینند که خودشان از عهدهی مشکلهایشان برآیند و نیاز به کمک بیش از حد یا ناز و نوازش ندارند.
منبع:http://www.beytoote.com
زن و رسیدن به جایگاه حقیقی در کلام رهبری
برای این که در جامعه، زن به جایگاه حقیقی خود نائل شود، ما چه شعارهایی را میخواهیم مطرح کنیم و از چه وسایلی میخواهیم استفاده کنیم؟ چون امروز در کشورهای غربی و همچنین در کشورهایی که با فرهنگ غربی و در حال و هوای کشورهای غربی حرکت و زندگی میکنند، چیزی به نام نهضت حقوق زنان وجود دارد؛ آن جا هم زنگرایی، نهضت به اصطلاح فمینیسم و زنگرایی با نیّت و هدف دفاع از حقوق زنان امروز مطرح است. آیا آنچه ما امروز در ایران اسلامی مشاهده میکنیم، همان است؟ این شبیه آن است، یا با آن متفاوت است؟ باید سؤال جدّیای نسبت به این مسأله بشود و پاسخی جدّی نیز به آن داده شود. من امروز در این زمینه قدری صحبت میکنم و آنچه را که نظر اسلام در این باره است، به صورت خلاصه و مختصر عرض خواهم کرد.
برای تلاش فرهنگی و حقوقی در راه رسیدن زن به نقطه مطلوب، از لحاظ اجتماعی و از لحاظ فردی دو گونه هدف میشود تصویر کرد:
یک هدف این است که ما برای رسیدن زن به کمال وجودی خود تلاش کنیم، به مبارزه بپردازیم و بنویسیم و بگوییم. یعنی زن در جامعه، اوّلاً به حقّ انسانی و حقیقی خود برسد؛ ثانیاً استعدادهای او شکوفا شود و رشد حقیقی و انسانی پیدا کند و در نهایت به تکامل انسانی نائل گردد. زن در جامعه به صورت انسان کامل در آید؛ انسانی که میتواند به پیشرفت بشریّت و جامعه خود کمک کند و در محدوده تواناییهای خود، دنیا را به بهشت برین و زیبایی مبدّل سازد.
یک نوع هدف دیگر این است که ما از این گفتن و تلاش کردن و احیاناً به مبارزه پرداختن بخواهیم یک نوع حالت تخاصم و جدایی و رقابت خصمانه میان دو جنس زن و مرد به وجود آوریم و دنیایی بر اساس رقابت بسازیم؛ کانّهُ در جامعه بشری، مردان یک طرف قرار دارند، زنان هم در طرف دیگر و اینها بر سر دستاوردی با هم نزاع میکنند و زن میخواهد در این قسمت بر مرد غالب و فائق شود! آیا هدف این است؟
پس، دو دیدگاه در مورد هدف این تلاش و این حرکت - یا اگر تعبیر کنیم این نهضت - میتواند ترسیم شود: هدف اوّل، هدف اسلامی است؛ هدف دوم، هدف کوتهبینانه است، که در تلاشهایی که در کشورهای غربی میشود، ما ردّ پای هدف دوم را بیشتر مشاهده میکنیم.
منبع:/http://farsi.khamenei.ir
پیامبراکرم(ص)
«کلما ازداد العبد ایمانا ازداد حبا للنسآء ; هر چه ایمان بنده زیاد شود، محبت [وی] به زن ها نیز زیاد می شود .»
منبع:بحار الانوار، ج 103، ص 228 .
بوی عید بی بوی نوازشهای پدر….
و اکنون به ثانیه های آخر سال نزدیک می شویم…بوی عیدی …بوی سیب و بوی بهار و لباسهای نو و خانه تکانی, بوهای آشنایی هستند. اما کمی آن طرف ترمان بوهای دیگری می آید که حسی متفاوت دارند….بوی داغ بر دل مادر شهیدی که فرزندش را برای دفاع از حرم راهی نموده و اکنون چشم انتظار جسم بی جانش است. بوی داغ بر دل کودک یتیمی که پارسال عکسهای سال تحویلش دست در دست پدر و هم آغوش پدر اما اکنون پدر نیست و برای دفاع از حرم جان داده است.بوی داغ بر دل همسر شهیدی که همسفرش را دیگر پای سفره ی عید ندارد….نمیدانم سین این سفره ها را چگونه باید پر کرد؟! با سرافرازی پدر…. سفر بی بازگشت همسر …یا سر بی بدن پسر؟!!!!! این سفره را هر کاری کنی سین هایش کامل نخواهد شد چون که یک یار سفر کرده دارد که هرگز باز نخواهد گشت برای کامل کردن سفره هفت سین مادر…پسر و همسر و تنها یک قاب عکس چوبی می تواند بر سفره ی این هفت سین ها باشد…..
پ.ن: اما تو که هفت سینت کامل است بدان که این هفت سین ها ناقص شده برای کامل بودن هفت سین تو مبادا آرمانهایشان را لگد مال کنی…..
نویسنده:مدیر وبلاگ
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
این روزها علی تنها می شود….زینب بی مادر می شود…حسنین بی غمخوار می شوند….این روزها….بغض! اجازه ی گفتن نمی دهد!این را مادران باردار می فهمند, این روزها صدای ناله ی وای محسنم بین در و دیوار هر لحظه در گوشم شنیده می شود…چه نامرد مردمی بودند, محسنش را گرفتند, چه نامرد مردمی بودند علی را با چاه تنها گذاشتند, چه نامرد مردمی بودند حسنین را داغدار غم مادر نمودند,چه نامرد مردمی بودند زینب را بی مادر کردند و دیگر کسی نیست شانه بر گیسوان زینب بزند, حال دل زینب را نمیدانم! آیا مانند گیسوانش پریشان است!آیا!……
این روزها, دلم روضه نمیخواد دیگر وقتی یاد محسن می افتم…..وقتی ناله ای از بین درو دیوار می آید, ناخوداگاه اشک بر چشمانم جاری می شود ومیفهمم حال زهرا را!!!!!!!!
این روزها! داغ محسن سینه ام سوخت……
ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم
محتاج عطا و کرم فاطمه ایم
عمریست که از داغ غمش سوخته ایم……دلسوخته عمر کم فاطمه ایم
السلام علیک یا سیده نساء العالمین من الاولین و الاخرین….
خاطرات خودنوشت آيت الله سيدمحمود طالقاني از دستگيري ها و بازجوئي هاي خود در سال 1341تاريخ نيم قرن مبارزات ملت ايران در دوران معاصر، گواه صادقي بر مجاهدت و پايمردي جهادگري است که در ظلماني ترين شب هاي حاکميت ددان، مشعل عدالت طلبي و ظلم ستيزي را برافروخت و با طنين جان بخش تفسير آيات قسط و شهادت، خواب طاعنان عصر را آشفته ساخت. حديث مبارزات مستمر و بي وقفه طالقاني، روايت تکاپوي ملتي است که وجود موانع و سختي ها، هرگز او را نااميد نساخت و شب تيره استبداد و استعمار را به اميد نظاره فجر آزادي تاب آورد.
آنچه در پي مي آيد خاطرات خودنوشت ابوذر زمان و مالک اشتر دوران، مرحوم آيت الله سيدمحمود طالقاني از جريان دستگيري و بازجوئي خويش در بهمن ماه 1341است. مرحوم طالقاني در اين سند ارزشمند، به ذکر پاره اي از شيوه هاي بازجوئي و نيز شکنجه هاي روحي خود در آن دوران پرداخته است.
خاطراتهای رجال پهلوی نمونهی خوبی برای درک سالهای دوران طاغوت است. این همه وابستگی به غیر ملت خود را کمتر میتوان در تاریخی پادشاهی پیدا نمود. به همین دلیل هم بود که مانند پدرش به راحتی مملکت را رها کرد و رفت. سطرهای زیر بخشهایی از کتاب «پاسخ به تاریخ» است که توسط محمدرضا پهلوی به نگارش درآمده است:
حضور نیکسون رئیس جمهور آمریکا در تشییع و خاکسپاری محمدرضا پهلوی
هنگامی که بریتانیا در 1968 قوایش را از شرق سوئز فراخواند با شادمانی بار حفاظت از خلیج فارس را به دوش گرفتم. برای ایفای وظایف جدیدمان ایران میبایست به یک قدرت درجه اول نظامی تبدیل شود که قادر به حفظ پایگاههایمان باشد. اعتماد داشتم به اینکه متحدان آمریکایی و بریتانیاییمان از این کوششها پشتیبانی میکنند. این اعتماد چقدر نابجا بود!
معهذا این اعتماد یکباره زائل نشد، حتی در تبعید هم یقین داشتم که دولتهای غربی طرحهایی را در نظر دارند و برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و جنون بیگانهگریزی در منطقهای که برای رفاه و رونق جهان آزاد حیاتی است، نظرات و افکار والایی در سر میپرورانند. در نخستین روزهای عزیمتم از ایران در آسوان به این نکته فکر میکردم و با پرزیدنت سادات دربارهاش به بحث نشستیم، اما ناملایماتی که در چند ماه اول تبعیدم در مصر و سپس در مراکش روی نمود، فرصت چندانی برای تجزیه و تحلیل صحیح باقی نگذاشت.
کمی پس از ترک ایران قصد داشتم به ایالات متحده بروم، ولی هنگامی که در مراکش بودم از دوستان شخصیام در ایالات متحده که با دولت تماس داشتند و از منابعی که در دستگاه کارتر بودم، پیامهای عجیب و ناراحتکنندهای دریافت کردم. این پیامها هر چند که غیردوستانه هم نمینمودند، ولی خیلی احتیاط آمیز بودند:
شاید زمان مناسبی برای ورود شما نباشد؛
شاید بعداً بتوانید بیایید؛
شاید بهتر باشد صبر کنیم تا ببینیم چطور میشود.
معهذا این اعتماد یکباره زائل نشد، حتی در تبعید هم یقین داشتم که دولتهای غربی طرحهایی را در نظر دارند و برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و جنون بیگانهگریزی در منطقهای که برای رفاه و رونق جهان آزاد حیاتی است، نظرات و افکار والایی در سر میپرورانند. در نخستین روزهای عزیمتم از ایران در آسوان به این نکته فکر میکردم و با پرزیدنت سادات دربارهاش به بحث نشستیم، اما ناملایماتی که در چند ماه اول تبعیدم در مصر و سپس در مراکش روی نمود، فرصت چندانی برای تجزیه و تحلیل صحیح باقی نگذاشت.
یک ماه پس از عزیمت از ایران، پیامها لحن گرمتری به خود گرفت و حاکی از این بود که البته میتوانم در صورت تمایل شدید به ایالات متحده آمریکا بروم، ولی دیگر چندان تمایلی نداشتم، زیرا نمیتوانستم به کشوری بروم که مرا برانداخته بود.رفتهرفته معتقد میشدم که ایالات متحده در این کار نقش عمدهای ایفا کرده بود.
منبع مقاله : پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران؛ چاپخانه رخ، 1371، صص 418-419
از اوج بروج حق سردار قیام آمد
بر شوق سماع جان، انوار امام آمد
طاغوت نگونسر شد با خاک برابر شد
شمشیر اناالحق چون بیرون ز نیام آمد
آن پیر پیام آور بت بر کن ولا گستر
بر گستره ای لبریز از خون و قیام آمد
گفتا که من آن بحرم کارام نمی گیرد
در مسلک بیداران آرام، خرام آمد
عنبر چکد از نامش، سر مقدم اقدامش
بر لحظه سرمستان اکسیر دوام آمد
پیک خبر بهمن سرداد به هر برزن
کای منتظران خیزید، خیزید امام آمد
«غلامرضا رحمدل»
تأکید بر روحیه و گفتمان «انقلابیگری» و تجلیل از «انقلابیها» طی چند سال اخیر جایگاهی ویژه در ادبیات رهبر معظم انقلاب پیدا کرده و ایشان به مناسبتهای مختلف به این موضوع ضریب داده و به تبیین ابعاد و اثرات آن میپردازند.
اما چرا آیتالله خامنهای در این برههی زمانی بر عنصر انقلابیگری تأکید میکنند؟ وظیفهی انقلابیون در قبال این گفتمان چیست؟ و نهادینه شدن روحیهی انقلابیگری چه نتایج و اثراتی را برای کشور در پی خواهد داشت؟
در ادامه بر اساس بیانات رهبر انقلاب به این پرسشها پاسخ میدهیم.
اپوزیسیون نظام سلطه
نکتهی اول اینکه «اپوزیسیون نظام سلطهی جهانی، امروز جمهوری اسلامی است.» ۱۳۸۳/۶/۳۱ [۱] و عامل موفقیت و پیروزی جمهوری اسلامی در ایستادگیِ مقتدرانه مقابل دشمنان بشریت و حفاظت از منافع ملی خود، در یک کلمه «اسلامِ انقلابی» است. «چه چیزی مانع شده است از اینکه مقاصد اینها [سلطهگران] تحقّق پیدا کند؟ اسلام انقلابی یا انقلاب اسلامی -هر دو تعبیر درست است؛ اسلام انقلابی هم درست است، انقلاب اسلامی هم درست است- که امروز در نظام جمهوری اسلامی تبلور پیدا کرده.»۱۳۹۵/۵/۳۱ [۲]
دشمنِ مستکبر از ابتدای پیروزی انقلاب همهی توان خود را برای سرنگونی و تضعیف نظام اسلامی به میدان آورده ولی ناموفق بوده است: «همهی تلاش خودشان را کردند که جمهوری اسلامی را از بنیان نگذارند رشد کند، و البته نتوانستند… به این نتیجه رسیدند که نظام جمهوری اسلامی را نمیشود ساقط کرد؛ چون مدافع آن، حامی آن، سینههای سپرکردهی مردم مؤمن است.» ۱۳۸۷/۱۱/۲۸ [۳]
آقا تنها پسرم اسیر شده است
فراموش نشود که ما آرمان شهیدان را که عبارت بود از خدا و اسلام و اسلامِ انقلاب و حکومت اسلامی و حاکمیّت دین، از یاد ببریم و قضیّه را عادیسازی کنیم؛ [یا بگوییم] مثل بقیّهی جنگهایی که بود؛ خب یک عدّهای کشته میشدند، یک عدّهای [زخمی یا اسیر]،در همهی جنگها بالاخره یک عدّه جوان کشته میشوند! اینجوری نبود قضیّه.
بیانات حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار اعضای ستادهای برگزاری کنگره شهدای استانهای کهگیلویه و بویراحمد و خراسان شمالی۱۳۹۵/۰۷/۰۵.
امروز هدف جنگ نرم دشمن و جنگ پنهان دشمن، این است که مردم را از عرصهی جهاد و مقاومت دور کند، مردم را نسبت به آرمانها بیتفاوت کند؛ هدفشان این است. تبلیغات وسیعی که میلیاردها دارند خرجش میکنند، با این هدف انجام میگیرد که ملّت ایران را - که با مقاومت خود، با ایستادگی خود توانسته قدرتهای جهانی را، سلطههای بزرگ را در بسیاری از خواستههایشان ناکام بگذارد - مأیوس کنند و از صحنه خارج کنند؛ هدف این است. حتّی اگر فشار اقتصادی هم میآورند، هدف این است؛ اگر فشار سیاسی هم میآورند، هدف این است؛ اگر فشار امنیّتی هم میآورند، هدف این است. اینکه ما خیال کنیم دشمن یک جنگی را میخواهد شروع کند و یک بخشی از کشور را تصرّف کند، اینها یک چیزهای قدیمیای است؛ امروز اینها مطرح نیست و دشمن این را نمیخواهد. امروز دشمن اگر هم به فرض، یک کار نظامی را انجام میدهد، با آن هدف است؛ با هدف تصرّف فضای فکری و روحی کشور است؛ [اگر] کار اقتصادی میکنند به این نیّت است؛ [اگر] کار امنیّتی میکنند، کار روانی میکنند، از فضای مجازی استفاده میکنند، از ماهواره استفاده میکنند، از رادیوها و تلویزیونها استفاده میکنند، از مبلّغان دهانبهمزد و سخنبهمزد در اطراف دنیا استفاده میکنند، همه با این هدف است.
منبع:بیانات در دیدار اعضای ستادهای برگزاری کنگره شهدای استانهای کهگیلویه و بویراحمد و خراسان شمالی۱۳۹۵/۰۷/۰۵
نام من سربازکوی عترت است*
دوره آموزشی ام هیئت است *
پادگانم چادری شد وصله دار*
سردرش عکس علی(ع) باذولفقار*
ارتش حیدرمحل خدمتم*
بهرجانبازی پی هرفرصتم*
نقش سردوشی من یافاطمه(س) است*
قمقمه ام پرزآب علقمه است*
افسرمافوقم عباس علی(ع)*
گرچه شدفرمانده ام غایب ولی دلخوشم برنائبش سیدعلی
فرهنگ انتظار در برابر فرهنگ ابتذال
یکی از مهمترین خصوصیات دوره غیبت امام عصر (ع) وجود تعارضات و فتنه های فرهنگی اخلاقی و دینی و رواج و تکثیر انواع مکاتب و باندهای ضد اخلاقی و ضد خانواده است. در این دوره ناهنجاری ها و قانون شکنی های دینی، بی حیایی و سنت شکنی ملی رواج می یابد و هویت فردی، خانوادگی و اجتماعی افراد و جوامع در مخاطره ی شدید قرار می گیرد. یکی از بدترین حملات و تخریب ها در این دوره، متوجه کانون خانه و خانواده است و گروهها و مکاتب فاسد در این خصوص پایه گذاری می گردد.
یکی از شایعترین مکاتب امروزی در جهان غرب که در دنیای شرق و در بین مسلمین نیز بی تأثیر نبوده، نهضت فمینیستی و در کنار آن شیطان پرستی با شاخه های گوناگون خود می باشد. اساسی ترین هدف این گروهها و باندها فروپاشی نهاد خانواده و ایجاد گسست فرهنگی بین نسلهای گذشته و حال و آینده و تکثیر و تولید نسلهای آلوده وغیر قانونی و ترویج شهوت پرستی و خطاکاری و استحاله فرهنگی در کارکرد زن و مرد و نظام خانواده و خانه داری است.
آنان برای تحقق استحاله فرهنگی تلاش می کنند تا انسانها را از مدار فطرت و قانون طبیعت خارج نمایند و عصیان و تمرد در برابر خدا، قانون، نظم و خانواده و اصالتهای آن را نهادینه و عادی نمایند و در یک کلام فرهنگ ابتذال را جانشین فرهنگ و تمدن و اخلاق اصیل نمایند. در روایات اهل بیت(ع) این دوران و شاخصه های آن پیش بینی شده است و به عنوان هشدار و ایجاد آماده باش از آن خبر داده شده است.
از مؤلفه های خانواده های مهدی باور، شناخت آسیب ها و آفات این دوره و حفاظت و تنزّه از آنها بویژه در موضوع خانه و خانواده و جایگزینی فرهنگ «انتظار» در برابر فرهنگ «ابتذال» است.
در روایات اهل بیت (ع) ناهنجاری خانوادگی دوره آخرالزمان و دوران غیبت تبیین شده تا محبّان اهل بیت (ع) با مراقبت شدید، خانواده های خود را از اینگونه آسیب ها محافظت نمایند.منبع:راسخون
خيانت در رأس: فمنيسم، باروري و فاشيسم
به راستي جاي سؤال دارد! چه شده است كه در چند دهه گذشته، همجنسگرايي به خصوص در جامعه آمريكا چنين رشد سرسام آوري كرده است و چگونه است كه هر چه بيشتر ميگذرد، آنها يكي پس از ديگري سنگرهايي را كه به طور سنتي و طبق قوانين جلوي پيشروي آنها احداث شده بود، در هم ميشكنند و پيشتر ميآيند؟ آنطور كه نويسنده اين مقاله ميگويد، بيترديد يكي از دلايل رواج همجنس گرايي، ترويج آموزههاي فمنيستي در تمام سطوح جامعه و به ويژه در بين زنان جوان است. فمنيسم كه از همان ابتدا مورد حمايتهاي مالي گسترده بنيادهاي مختلف و نيز سياستگذاران فمنيست و همجنسگرا قرار داشت، توانسته است خود را به عنوان پديدهاي طبيعي مطرح كند و خواستار كسب به اصطلاح حقوقي شود كه از آنها محروم بوده است. فمنيستها از ابتدا با دامن زدن به آموزههاي دروغيني چون بينيازي زنان از مردان در برآوردن نيازهاي جنسي خود و ترويج استقلال زنان از طريق اشتغال و تقدم كار بر خانه و خانواده، همواره بر آتش همجنسگرايي دميدهاند.
به تازگي در مراسمي ـــ كه صهيونيست ها طبق معمول و مرسوم در عمومي كردن فساد مي كوشند ــــ زني كه در نمايش عرياني برنده و تماشاگران حاضر را به شور حيواني رهنمون شد، در برابر پرسش خبرنگار از اين كه برندة رقابت عرياني شده است چه احساسي دارد مي گويد:
«دوست داشتم همين حالا با مسلسل به فلسطيني ها شليك بكنم و آن ها را بكشم.»
سيطرة صهيونيسم بر رسانه هاي فراگير جهان، امروزه ديگر امري انكارناپذير است. اهدافي را كه «راشورون»، خاخام يهودي، در سال 1869 در سخنراني خود در شهر «پراگ» مبني بر الزام سيطرة كامل يهود بر رسانه هاي جمعي اعلام كرده بود، اكنون محقق شده است. «راشورون» معتقد بود كه پس از طلا، دستگاه هاي خبررساني به ويژه مطبوعات ـــ كه در آن زمان مهم ترين ابزار اطلاع رساني در دنيا محسوب مي شد ــ دومين ابزار صهيونيست براي استيلا بر جهان است؛ بنابراين از همان آغاز با برنامه ريزي هاي دقيق، حساب شده و صرف هزينه هاي كلان، تلاش بي وقفه اي را براي به دست گرفتن جريان هاي اصلي خبررساني و مطبوعات در سرتاسر دنيا آغاز كردند.
وابستگي بزرگترين رسانه هاي خبري دنيا، همچون: خبرگزاري رويتر، آسوشيتد پرس، يونايتدپرس، شبكه هاي A.B.C، N.B.C.، C.B.S و نشريات معتبري همچون: نيويورك تايمز، واشنگتن پست، تايمز، ديلي اكسپرس و صدها عنوان نشرية ديگر به لابي صهيونيست ها، حاصل همان تلاش هاي پيگرانة قوم يهود است.(1)
اختراع سحرانگيز برادران لومير با آن قدرت تأثيرگذاري خارق العاده و ظرفيت هاي فراوانش به عنوان يكي از مهم ترين كانال هاي ارتباطي با مردم، صهيونيست افزون طلب را بر آن داشت تا در راه تحقق اهداف خود از اين ابزار مدرن نيز بهرة كامل گيرد. تأثير صهيونيست ها بر صنعت سينما از همان سال هاي آغازين با سرمايه گذاري در مشهورترين شركت هاي توليد فيلم در جهان به ويژه در امريكا آشكار بود. وابستگي و تعلق بزرگ ترين شركت هاي توليد فيلم امريكا همچون 20 Centery Fox، WARNerBros و Golden Mager Metro به لابي صهيونيست ها شاهدي بر اين ادعا است.(2)
آنگاه که غرایز و شهوات تنها هدف زندگی آدمی قرار گیرد, کرامت انسانی او زیر لگدمالی هالی شهوت ناپدید می شود.
آیت الله مجتهدی تهرانی نقل در یکی از جلسات خود نقل کردند:«نجاری به محضر آیت الله اراکی رفت و از ایشان خواست موعظه ای کنند. آیت الله اراکی پرسیدند شغل تو چیست؟ مرد گفت نجارم. در و پنجره میسازم. آیت الله اراکی گفتند این همه در و پنجره ساختی برای دلت هم در ساخته ای؟ اگر برای دلت در نساختی یک در برای دلت بساز که غیر خدا به دلت راه پیدا نکند.»
از مجموعه بیانات آیت الله احمد مجتهدی تهرانی
قصه ی دلتنگی های من
قصه ی امشب مادربزرگ.یکی بود یکی نبود…روزی روزگاری….خدا خواست ادمی را خلق کند ….فرشته گفتند: معبودا دست نگه دار این موجود در زمین فساد و خونریزی می کند. خدا در جواب گفت:نه من این موجود را میشناسم او می تواند جانشین من شود. و آن روز من خلیفه الله نامیده شدم. و اما….امروز من همانی هستم که فرشته توصیف کردند….و تنها افسوس و افسوس که معبودم به من دل بست و من به غیر او روی اوردم.
استغفرالله ربی و اتوب الیه من جمیع ذنوبی. معبودا دست نیازم دگربار سمت توست…و بازهم اعتراف میکنم انا عبدک العاصی.
پیام تسلیت حوزه علمیه شهرستان مهران
من از مهران می گویم, شهر شهیدان گلگون, شهری که جوانان غیورش برای دفاع از این مرز و بوم, نه تنها از مال و جان که از هستی خود گدشتند و امروز به دگر باره شاهد بودیم جوانان و غیورمردانی, لباس آتشین بر تن, جان به آتش سپرده برای نجات آدمیان. و چه تلخ گذشت آنگاه که در آتش سوختنتان را شنیدیم. روزگاری جوانانی چون شما در حفظ آرمانهای انقلاب در میان موج دریا شربت شهادت را نوشیدند واکنون شما در ماه بهمن, ماه خون و آتش در دفاع از جان بنی آدمی چون خود از جان گذشتید, هر چند که غمبار گشتیم آنگاه که چشمهای اشکبار همسر آتش نشانی را دیدیم که تنها دوماه از ازدواجش می گشت و چشمان نگران مادری که چشم انتظار فرزند مفقودش بود اما گوارا باد بر شما شهد شهید شهادت در میان موج آتش, گوارا باد بر شما از جان گذشتنتان و آرزوی صبر برای بازمانده هایتان که جز صبر دوایی برای دوری از عزیز نیست.
گوارایتان باد شهادت و آتش بر شما گلستان.
این ترور بزدلانه که عاملان و طراحانش هرگز جرأت نخواهند کرد به جنایت کثیف و پلید خود اعتراف کنند و مسئولیت آن را بپذیرند مانند دیگر جنایات شبکهی تروریزم بینالملل دولتی، با طراحی یا همراهی سرویسهای سیا و موساد عمل شده و نشانهی به بنبست رسیدنِ استکبار جهانی به سردستگی آمریکا و صهیونیزم، در مقابله با ملت مصمّم و مؤمن و پیشروندهی ایران اسلامی است. آنها در این رفتار شنیع و قساوتآمیز نیز شکست خواهند خورد و به اغراض پلید و شریرانهی خود دست نخواهند یافت. رشد شتابندهی علمی و فتح قلههای دانش که با همت و عزم جوانان مؤمن و غیور و توانائی چون مصطفای شهید رونق یافته، امروز قائم به هیچ فردی نیست، این یک جنبش تاریخی و برخاسته از یک عزم خللناپذیر ملی است. ما به کوری چشم سران اردوگاه استکبار و نظام سلطه، این راه را با قوت و ارادهی راسخ دنبال خواهیم کرد و پیشرفت رشکآور ملت بزرگ خود را به رخ دشمنان عنود و حسود خواهیم کشید، و البته از مجازات مرتکبان این جنایت و عاملان پشت صحنهی آن هم هرگز چشمپوشی نخواهیم کرد.
سید علی خامنه ای ۲۲ دیماه ۱۳۹۰
هزاران نفر از مردم قم، در سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ و در آستانهی سالروز وفات حضرت فاطمهی معصومه (سلاماللهعلیها) صبح امروز با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار مردم قم: _ دشمن بهدنبال از بین بردن عوامل اقتدار ملی است و به دستگاههایی که مظهر اقتدار کشورند حمله میکند. _ من کاری به بگومگوهای اخیر رؤسای قوا ندارم؛ اینها به حول و قوهی الهی تمام میشود. _ لکن وجود یک قوهی قضائیه مستقل و شجاع را همه باید قدر بدانند. _ آن چیزی که دشمن را در اهداف خود ناکام میکند این است که بتوانیم یک قوهی قضائیهی مقتدر و یک دولت شجاع و برنامهریز داشته باشیم؛ اینها را باید تقویت کرد. _ امروز محافل انگلیسی برای منطقه و ایران اسلامی نقشه میکشند؛ یکی از نقشهها تجزیهی کشورهای منطقه است. _ میگویند دوران یک عراق، یک سوریه، یک لیبی و یک یمن گذشته است. اسم ایران را نمیآورند چون از افکار عمومی ایران میترسند. _ مثل محمدرضا که گفت بعد من، ایران، ایرانستان میشود؛ اینها هم همین را میخواهند. _ «دشمن» که میگوییم، شعار نیست. _ وزیر خارجهی خوشاخلاق آمریکا در نامه و داعیهی خود به دولت بعدی توصیه میکند: هرچه میتوانید به ایران سختگیری کنید و تحریمها را نگه دارید، با سختگیری میتوان از ایران امتیاز گرفت. همانطور که گرفت. _ از حالا نشستهاند دارند برای دوران بعد برجام فکر میکنند که چه محدودیتی تحمیل کنند. به خیالشان برجام ۱۰-۱۲ سال طول میکشد. _ از عوامل اقتدار، پیشرفت اقتصادی و حل_مشکل اقتصادی مردم است. _ هدف دشمن از تحریمها این است که مردم را از نظام جدا کند و مردم دچار مشکلات و بیکاری و رکود باشند؛ ما همینطور حرف بزنیم، مردم هم دچار مشکلات باشند. _ تحریم را هم که بهظاهر برمیدارند جوری برمیدارند که این مشکلات برداشته نشود. _ پادزهر ما این است که کاری کنیم تا اقتصاد، قوی، مقاوم و پایدار باشد، یعنی همان #اقتصاد_مقاومتی. _ آن کسانی که از #وابستگی و عقبماندگی ملت ایران منتفع میشدند، امروز دشمن خونی جمهوری اسلامی هستند. _ ممکن است یک وقتی این دشمنی از بین برود اما شرطش این است که دشمن ناامید شود. _ دشمن امروز مشخصاً آمریکا، انگلیس، زرسالاران بینالمللی و صهیونیستها و دنبالهروهایشان است که ارزش اسم آوردن هم ندارند.
🌸🌼 نماز و تمنا
بر سرير عرشيان با «ربنا» پل ميزني
لحظه لحظه، پله پله تا خدا پل ميزني
روي سجاده، به تسبيحي ز عشق و عاطفه
از کران تا عشق، تا بيانتها پل ميزني
با دلي عريانتر از نور حقيقت، در قنوت
در حجابي از تمنا و حيا پل ميزني
در رکوعي، پلکان عشق را طي ميکني
در سجودي تا فرشته، تا خدا پل ميزني
روي سجاده به سيري انفسي تا بيکران
هر نفس تا قلبهاي آشنا پل ميزني
📚 نور مومن؛ عباس مهري آتيه؛ صفحه 19
🔺
🎋یادم می آید که با بچه ها در کوچه، نزدیک منزل، با اشتیاق خاصی مشغول فوتبال بود و بازی هم خیلی گرم گرفته بود. ماه رمضان بود و نزدیک افطار؛ به آقا مهدی گفتم: «مهدی جان! نان برای افطار نداریم!» مهدی، بلافاصله بازی را ترک کرد و برای تهیه ی نان رفت؛ چون برایش اطاعت از حرف مادر از هر چیز دیگر مهمتر بود. از آن روز، به طور عجیبی مهر او سراسر وجودم را فرا گرفت….🎋
منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه
شادی روح شهید مهدی زین الدین صلوات
🌾🌾🌾🌾
❄️چندگاهیست وقتی می گویم:
💞«اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن»
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.
چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه»
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم.
❄️چندگاهیست وقتی می گویم:
💞«فی هذه الساعة»
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.
❄️چندگاهیست وقتی میگویم:
💞«و فی کل الساعة»
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
❄️چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
چندگاهیست وقتی می گویم:
💞«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند.
❄️چندگاهیست وقتی می گویم:
💞«و دلیلا و عینا»
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.
❄️چندگاهیست وقتی می گویم:
💞«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم .
❄️چندگاهیست وقتی می گویم:
💞«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو
طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم ..
❄️اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم
🍃تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
🍃هم اشکم بریزد،
🍃هم در جست و جویت باشم،
🍃هم سرپرستم باشی،
🍃هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
🍃و هم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است …
❄️و باز هم با شرم می گویم :
💞اللهم عجل لولیک الفرج🎋
🌾🌾🌾🌾
«من حتی یک ریال هم نمی دهم
که بشود آن تکه سرب،
{در سینه کودک فلسطینی}*
که بشود
یک قطره بنزین برای آن ماشین آهنی
که بشود بند پوتین آن سرباز اسرائیلی…»
با تحریم کالاهای صهیونیستی، اسراییل را نابود کنیم.
وقتی می گوییم «اللهم فکّ کلّ أسیر»
آزادی همه اسیران را از خدا می خواهیم
یعنی حتی سرنوشت آن مرغ دریایی مهاجری که از روسیه به سمت دریاچه بختگان می آید
و گرفتار صیاد شده است
و آزادی آن آهوی مادری که شکار شده است
برایمان مهم است
و برایشان دعا می کنیم،
چه برسد به…
دختر شش ماهه فلسطینی که ناجوانمردانه همراه خانواده و وطنش محاصره شده است.
در یک اقدام عجیب،ایران یک قرارداد برای توسعه کشاورزی با اسرائیل امضاء کرد:
طبق این قرارداد:
ایران قرار است با موشک های ” شهاب؛سجیل و….” اسرائیل را شخم بزند.ان شاالله.
انسان شبیه «بلور» نیست که باید از آن مراقبت کنیم تا مبادا بشکند؛ انسان شبیه نهالی
است که باید رشد کند، میوه بدهد و تنومند شود.
حجت الاسلام پناهیان
بیایید غصۀ بخوریم که چرا عاشق نیستیم؟
حجت الاسلام پناهیان:
خیلی مهم است که ما در ماه رمضان، انتظاراتی از خودمان داشته باشیم. زیرا بر اساس انتظاری که در ماه مبارک رمضان از خودمان داریم به ما عنایت خواهند کرد. اگر کسی از خودش انتطاری نداشته باشد، آنوقت هیچ اتفاق خوبی برایش نخواهد افتاد. رفقا کم نگذارید! ما در این ماه باید به «اوج محبت» برسیم، دین کارش این است. دینداران بر اساس عشقشان سنجیده میشوند. دیندارانی که علاقههای باارزش در آنها تقویت نشده باید در دینداریشان یک تجدید نظر اساسی کنند.
دینداران ممکن است عاشقانه شروع نکنند ولی امورشان ختم به عشق می شود. هر لحظه خودتان در این زمینه امتحان کنید: ببینید اول ماه رمضان با آخر ماه رمضان تفاوتتان چقدر است؟! علاقههای باارزشتان چقدر بیشتر شده؟ از این ماه مبارک رمضان باید انتظار داشته باشیم به «اوج» محبت و عاشقی برسیم. برای ایجاد این انتظار در خودتان وقت بگذارید، تفکر کنید، توجه کنید… بیایید غصۀ بخوریم که چرا عاشق نیستیم؟
ما نمیتوانیم بگوییم بهترین عمل در ماه مبارک چیست، چون معصوم نیستیم، اما انسان از کارهای بیخودپرهیز کند، کار بیخود چه کاری است؟ کاری که نه دنیا دارد و نه آخرت؛ گاهی حرف بیخود است، گاهی هم رفتو آمد بیخود. در ماه مبارک حداقل این است که انسان خوش برخورد باشد، از داخل خانه تا اجتماع تا محل کار. برای ما خیلی هنر است این کار را بکنیم. با کسانی که رویمان باز است، زورمان میرسد، با شاگرد، با کاسب محل، با استاد، با همسر، انسان سعی کند خوشبرخورد باشد.
آیتالله محمدباقر باقریکنی
همه می دانیم که همۀ امامان کشتی نجاتند؛ لیکن کشتی امام حسین (علیه السلام) سریع تر است/همۀ ائمّه (علیه السلام) مشعل هدایتند؛ ولی مشعل ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) پرفروغ تر است/
امام حسین (علیه السلام) هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و همه را یک جا، در راه خدا داد.خدا نیز به او پاداشی فراخور خداوندیش عطا فرمود: شفا در تربت او، استجابت دعا در تحت قبّۀ او و دوای هر دردی را در گروی یک نگاه او قرار داد.
یکی از وسایل مهم و مجرّب برای توسّل به حضرت سیّدالشّهداء (علیه السلام) زیارت عاشورا است.زیارت عاشورا و مداومت بر آن بسیار سهل و آسان است، هر کسی در هر مکان و در هر زمانی می تواند با دلی پاک و نیّتی صادق به درگاه او روی آورد، این زیارت را طبق دستور امام (علیه السلام) بخواند و مشکلش را حل شده بیابد.
یکی از وسایل مهم و مجرّب برای توسّل به حضرت سیّدالشّهداء (علیه السلام) زیارت عاشورا است.
مرحوم آقا نجفی اصفهانی می نویسد: دو چلّه زیارت عاشورا جهت مطالب مشروع خواندم و نتیجه گرفتم. (سیاحت شرق، ص 380)
رسول خدا صلی الله و علیه و آله می فرمایند: «هرگاه تو را حاجتی پیش آید، این زیارت را با این دعا بخوان و به این وسیله به سوی خدا توجّه کن، که البتّه حاجتت برآورده می شود و بی گمان خداوند خلف وعده نمی کند.» (شیروانی، الصّدف المشحون، ص 199)
صحیح ترین، معتبرترین، کامل ترین و جامع ترین کیفیّت ختم زیارت عاشورا همان است که از «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل کردیم؛ امّا برای کسانی که می خواهند همه روزه توفیق ختم زیارت عاشورا پیدا کنند؛ راه آسانی هست که صاحب کتاب «الصّدف المشحون» با سلسلۀ اسنادش از امام هادی (علیه السلام) روایت کرده است، بر اساس این نقل می توان جملۀ لعن را یکبار خوانده، فقط جملۀ «اللّهمّ العنهم جمیعاً» را صدبار گفت.
همچنین جملۀ سلام را یک بار خوانده، فقط جملۀ «السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» را صد بار گفت. (شبستری، اللّولو النضید، ص 140)
آیت الله شبستری نیز این متن را از شیخ طوسی نقل کرده و شرح داده که صاحب «الذّریعه» نیز به آن اشاره نموده است. (آقا بزرگ طهرانی، الذّریعه، ج 15، ص 29)
منبع:سایت تبیان
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«هرگاه دلتان شکست، دعا کنید، زیرا دل تا پاک و خالص نشود، شکسته نمى شود»
مکارم الاخلاق، ص 315.
چرا برخی از بچهمذهبیها خراب میشوند؟ چون در مسیر رشد قرار نمیگیرند و خودشان را تزکیه نمیکنند. فکر میکنند که خوب شدن یعنی «رسیدن به یک جایی». ما چیزی به نام «او آدمِ خوبی شد» نداریم! آدم مدام در حال رشد است.
حزباللهیهای الان خیلی بیشتر از حزباللهیهای اول انقلاب باید رشد کنند. اما خیلی از حزباللهیها فکر میکنند همینکه حزباللهی و معتقد و ملتزم به ولایت شدند، دیگر تمام است! ولی همینکه بگویید «دیگر تمام است» این آغاز بدبختیها و نکبتهایی است که از انسان سر میزند.
آدمی که دلش از اندوهِ رشد نیافتن خالی باشد، وجودش فاسد میشود و مرض پیدا میکند و مدام دوست دارد دیگران را اذیت کند! ولی آدمی که در اندوه رشد نایافتگی فرو برود، مشغول عیب خودش میشود و از عیب دیگران فارغ میشود.
تزکیه یعنی بالندگی و این بالندگی حدّ ندارد. بالندگی یک جریان دائمی است و توقف آن عین مرگ انسان است. لذا هر کسی آدم خوبی شد، باید بگویید: «ببینیم او تا کجا ادامه میدهد؟» و هرجایی که متوقف شد، تبدیل به سمّ مهلکی میشود که نمونهاش ابلیس است. از اینقبیل افراد، جنایتهایی بر میآید که از آدمهای بیدین و کافر هم بر نمیآید.
حجت الاسلام پناهیان
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.شعر از: مرتضی عبداللهی
از هرچه بگذریم سخن عشق خوشتر است.
با سلام….
کمی خودمانی میخوام بنویسم.
من تو این وبلاگ مطالب مختلفی میذارم،فرهنگی،سیاسی،اخلاقی و علمی و….اما یه جاهایی وقتی مینویسم، دستام می لرزه،آسمون چشام ابری میشه و می شکنم اونم وقتی پای یه مدافع حرم وسط باشه.هر وقت دلم از خیلی چیزایی که نباید ببینیم از دورو وریامون و مخصوصا مسئولین می بینم و خیلی از شماها هم حتمن می بینید،بغضم می گیره و برا اینکه آروم بشم دست به دامن اینترنت میشم و با سرچ مدافعان حرم آروم میشم. میگن خون شهداء تاثیرگذاره،واقعا من اینو به عینه حس کردم،لمس کردم و چشیدم هر وقت احساس خفگی میکنم و دنبال یه هوای تازه می گردم برا نفس کشیدن پامیشم میرم مزار شهداء و یه گوشه فقط نگاه می کنم و میگم شهداء آرومم کنید…..
اینم تقدیم به دلای عاشق کوثربلاگیا
عکسا تکرارین ولی خب بازم دل هر عاشقی رو می لرزونن…
پس از آنکه حضرت مریم علیها السّلام از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السّلام جنازه ی او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»
مریم علیها السّلام پاسخ داد: «آری، آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه می گرفتم»
منبع:منبرک
چرا رمضان شهرالله است؟
ماه مبارک رمضان به تعبیر پیامبر اکرم (ص) شهرالله یعنی ماه خداست که در خطبه هفته آخر ماه شعبان فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ»؛
ای مردم، ماه خدا توأم با برکت و رحمت و مغفرت به سوی شما آمد.
البته همه ماهها ماه خدا و همه زمانها مخلوق خداست و اختصاص به یک ماه رمضان ندارد. این برای نشان دادن عظمت و کرامت و شرافت این ماه مبارک است؛ چنانکه کعبه مکرمه را بیتالله یعنی خانه خدا نامیدهاند و حال آنکه اولاً خدا احتیاج به خانه ندارد، این ماییم که برای مصونیت از سرما و گرما و دیگر آفات و بلیات احتیاج به خانه داریم و ثانیاً تمام خانهها و تمام مکانها از آن خدا و ملک خداست و اختصاص به کعبه و مکه ندارد. پس این تعبیر بیتالله و خانه خدا،اشعار به شرافت و فضیلت فوقالعاده کعبه و این چهاردیواری واقع در مکه دارد که به اصطلاح علمی اضافه بیت به الله را، اضافه تشریفیه مینامند؛ یعنی برای شرفبخشی به کعبه آن را به خود نسبت داده و خانه خودش نامیده و فرموده است:
(… وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِىَ لِلطَّائِفِینَ …)؛
… ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانهام را برای طوافکنندگان آماده سازید …
تعبیر به «بیتی» فرموده است؛ یعنی خانه من از ماه مبارک رمضان نیز تعبیر به «شهرالله» یعنی ما خدا و ضیافةالله یعنی مهمانی خدا شده است که رسول اکرم (ص) فرموده است:
«دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ»؛
شما [بندگان خدا] در این ماه [خدا] به مهمانی دعوت شدهاید.
«وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَةِ اللَّهِ»؛
و مورد اکرام خدا قرار گرفتهاید. حال آنجا که مهمانسرا، مهمانسرای خدا باشد و میزبان هم خدا، باید اندیشید که چه طعامی عائد انسان خواهد شد. ولی با این شرط که آدمی هم موقعیت میزبان را بشناسد و هم پی به ارزش آن طعام ببرد. آنها که ارباب معترفند و پی به عظمت میزبان و ارزش آن طعام بردهاند، میتوانند از این دارالضیافه ماه مبارک رمضان بهرهها برگیرند و جوهر جان خود را منور به انوار الهی کنند.
میرزای قمی باب باز شدن گره ها
بعد از فاطمه معصومه(س)،مادرقم فردی را به عظمت میرزای قمی(ره) نداریم/حضرت آیه الله العظمی اراکی فرمودند: هرگز نشد که من مشکلی داشته باشم و یک سوره قرآن برای میرزای قمی بخوانم و مشکل من حل نشود!
این فرمایش ایشان بسیار مهم است؛ زیرا این بزرگوار حدود صد سال عمر شریفشان بود؛ یعین در طول این عمر.
حضرت آیت الله بهجت (ره) درباره یکی از کرامت های مرحوم میرزای قمی در زمان حیات ایشان فرمودند:
شخصی که مقابل مقبره مرحوم قمی دفن شده است از اهالی قفقاز بوده است که در زمان حیاتش با کاروانی از قفقاز که در آن دوران در قلمروایران بوده جهت انجام مراسم حج , عازم مکه معظمه می گردد وپس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج قدری سوغات می خرد و در همیانش می گذارد و به جده می رود و سوار بر کشتی می شود تا به ایران برگردد. از بدحادثه همیان و سوغات و پولهای داخل آن در دریا می افتد و او هرچه تلاش میکند موفق نمی گردد که آنها را از آب خارج سازد.شدیدا ناراحت و افسرده می شود و چون دل پاک و باصفائی داشته ؛ خود را به نجف می رساند و به حرم حضرت علی (ع) می رود و پس از زیارت به حضرت عرض می کند : من همیانم را از شما میخواهم . شب در خواب حضرت به او می فرمایند: برو همیانت را از میرزای قمی بگیر! روز بعد مجددا به حرم می رود و به حضرت عرض می کند : من میرزای قمی را نمی شناسم و همیانم را از شما می خواهم! شب دوباره خواب می بیند و که حضرت به او می فرمایند : به قم برو و همیانت را از میرزای قمی بگیر! صبح از خواب بر می خیزد ؛ پیش خود می گوید : اینجا کجا و قم کجا. مجددا به حرم می رود و همیانش را از حضرت می خواهد . اما شب باز حضرت را درخواب می بیند که به او می فرمایند: برو همیانت را در قم از میرزای قمی بگیر. بالاخره چاره ای جز این نمی بیند که روانه قم گردد و برای خرج سفر قدری پول از رفقایش قرض می گیرد و به قم میرسد . سراغ خانه میرزای قمی را می گیرد و بعد ا زظهرخود را به خانه میرزای قمی می رساند. معمولا در آن ساعت مرحوم میرزای قمی به استراحت می پرداختند و از این رو وقتی در می زند خادم پشت در می آید و می گوید : چه کار داری ؟ آن مرد می گوید با میرزا کار دارم . خادم می گوید : میرزا استراحت می کند برو یک ساعت دیگر بیائید. مرحوم میرزا از داخل خانه صدا می زند که من بیدارم و خادم را فرا خواند وهمیانی به خادم می دهد و می فرماید: این همیان را به آن مرد بدهید! آن مرد همیانش را می گیرد و بدون اینکه میرزا را ببیند خداحافظی می کند و متوجه نمی شود چه کرامتی از میرزای قمی سرزده است. وقتی به قفقاز می رسد پس از آنکه دیدارها و رفت و آمد دوستان و خویشان به منزل او تمام می شود و خانه خلوت می شود و خستگی سفر را از تن بیرون می برد با خانواده اش به گفتگو می پردازد و جریان سفر و از دست دادن و مجددا به دست آوردن همیانش را نقل می کند. زنش می گوید: چگونه همیانت در جده به دریا افتاد و تو آن را در قم به دست آوردی و آیا وقتی در قم سراغ همیانت رفتی ار تو نشانی اجناس داخل آن را نپرسید؟ مرد گفت : نخیر . من درخانه میرزا رفتم و خادم آمد و گفت : میرزا مشغول استراحت هستند ؛ناگهان میرزا از اندرون خانه خادم را صدا زد و همیان را به او داد تا به من بدهد. زنش گفت: آخر چطورنامت را نپرسید و ازکجا دانست که تو در خانه را زده ای و از کجا می دانست که چه کاری داری و اصلا چطور همیان سر از خانه میرزا درآورده بود! مرد تازه متوجه شده بود که چه کرامت بزرگی از میرزا صادر شده است و او غافل بوده ! خیلی ناراحت و متاسف شد. زنش نیز او را سرزنش کرد که چطورتو چنین کرامت عظیمی را از آ ن مرد الهی دیده ای و لااقل داخل خانه نرفتی که او را ببینی و دستش را ببوسی و همین طور همیان را گرفتی و آمدی! مرد تصمیم می گیرند که زندگی خود را در قفقاز رها کند و به قم بیاید و مقیم قم و خادم خانه میرزا گردد. روزی که او به قم می رسد مرحوم میرزا رحلت کرده و مردم او را تشییع می کردند . او نیز به جمع تشییع کنندگان ملحق می شود و شدیدا متاثر می گرددو می گرید و بر سر و سینه می زند و تصمیم می گیرد که خادم مقبره و مجاور قبر مرحوم میرزا گردد و بالاخره پس از آن که می میرد او را پائین قبر مرحوم میرزا دفن می کنند.
در ادامه مطلب بخشی از زندگینامه این عالم بزرگوار آمده است
اوصاف مهمانان شهر خدا
مهمانان شهر اگر تنبلی نمیکنند، هنر نکردهاند، چون سبکبالند، و اگر بیکار نمیمانند کار فوق العادهای نکردهاند، چون هیچ وقت خسته نمیشوند. اگر دقت در اعمال دارند، به این دلیل است که کار دیگری در دیده ندارند، و اگر رقّت در احوال دارند، به این دلیل است که بار دیگری در دل ندارند. اگر خوبی فردا را میبینند، چون امروز را ندیده گرفتهاند و اگر بدی دیروز را میبینند، چون فردا را دیدهاند.
اگر پرواز میکنند، چون زمین گنجایش آنان را ندارد و اگر به فکر عروجند چون پرواز را دوست دارند. اگر خاکیاند، چون جا در افلاک دارند و از چند صباح خاکنشینی ملال ندارند و اگر دیدههایشان بارانی است، چون دلهایشان بهاری است و ابرها از اقیانوس حزن زیبای طوفانیشان برآمده است. خلاصه هیچ هنری نکردهاند اگر خیلی خوبند، ولی زیبا و ستودنیاند.
طوری عبادت و طاعت میکنند که گویی تاکنون همۀ عمر را به بطالت گذراندهاند و اکنون میخواهند گذشته را جبران کنند، و به قدری از معصیت میترسند که انگار این آخرین گناهی است که اگر انجام دهند دیگر عاقبت به خیر نخواهند شد و روی سعادت را هم نخواهند دید. در دفترچههای حساب خود فقط آمار گناهانشان را مینویسند و وقت خود را برای یادداشت کارهای خوبشان تلف نمیکنند.
منبع:کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزهداری» اثر حجت الاسلام پناهیان
درمان قلب آلوده به کینه
نفس مؤمن، وصلِ به الله است و مثل الله آرام و بزرگ. آنقدر بزرگ که کینه دیگران به سرعت در آن ذوب شده و از بین میرود. او همواره در صُلح با دیگران است و انسانها در کنار او به امنیت میرسند/ابتلای قلب به کینه، نشان میدهد که باطن این شخص پاک نیست. باطن ناپاک برای یک مؤمن، فحشایی عظیم به شمار میرود و چون سرطانی خطرناک او را میآزارد.
یکی از بارزترین و بزرگترین مصادق آزار، اهانت و یا توهین به دیگران است. گاهی وجود بعضی از کمالات (حسی، وهمی، عقلی، و یا حتی معنوی) در انسان، عامل خودشیفتگی و خودبرتربینی در او شده و راه را برای تحقیر دیگران توسطِ او باز میکند. در کمالات حسی، میتوان به چند مثال زیر اشاره کرد:
گاه ثروتمندی به واسطه داراییهای خود، نیازمندی را ریز دیده و او را تحقیر میکند. و یا کسی به سبب زیبایی در چهره و یا اندامش، چهره و اندام دیگران را به سُخره میگیرد. گاه ممکن است انسانی را به واسطه نداشتن فرزند و یا عدم توانایی در باروری تحقیر نموده و او را بدین وسیله بیازارند و …
در کمالات حیوانی نیز، موفقیتهایی که انسانها در ازدواج، اشتغال، مسکن و … کسب میکنند میتواند مایه خودبرتربینی آنان و تحقیر دیگران شود.
کمالات عقلی مانند: سطحِ بالای تحصیلات، کسب مقامات عالیِ علمی و … میتواند عاملی برای کوچک دیدنِ انسانهای دیگر و توهینِ به آنان شود.
در کمالات معنوی نیز میتوان به کثرت عبادتها و اعمال خیری اشاره کرد که فرد را به توهم برتر بودن نسبتِ به دیگران دچار نموده و او را به سمت آلوده دیدنِ دیگران و تحقیر و توهینِ آنان سوق دهد.
پدرم بین آفریقا و چین تجارت می كر د و من فقط خرج میكردم، هر طوری كه میخواستم. پاریس و لندن را خوب می شناختم، چون همه لباسهایم را از آنجا میخرید.
در دیداری كه به اصرار امام موسی صدر برگزار شد، ایشان به من گفت: «ما مؤسّسهای داریم برای نگهداری بچّههای یتیم. فكر میكنم كار در آنجا با روحیه شما سازگار باشد. من میخواهم شما بیایی آنجا با چمران آشنا شوی» و تا قول رفتن به مؤسّسه را از من نگرفت، نگذاشت برگردم.
یك شب در تنهایی همانطور كه داشتم مینوشتم، چشمم به یك نقّاشی كه در تقویمی چاپ شده بود، افتاد. یكی از نقّاشیها زمینهای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع كوچكی میسوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود. زیر نقّاشی به عربی شاعرانهای نوشته شده بود:
«من ممكن است نتوانم این تاریكی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی كوچك، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و كسی كه دنبال نور است، این نور هر چقدر كوچك باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».
آن شب، تحت تاثیر این شعر و نقّاشی خیلی گریه كردم.
هنوز پس از گذشت این مدّت، نمیتوانم نهایت حیرتم را در اوّلین برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصویر درك كنم. او كسی نبود جز «مصطفی چمران»… .
مصطفی لبخند به لب داشت و من خیلی جا خوردم، فكر میكردم كسی كه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او میترسند، باید آدم قسی ای باشد، حتی میترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیر كرد… .
مصطفی شروع كرد به خواندن نوشتههای من، گفت: «هر چه نوشتهاید خواندهام و دورادور با روحتان پرواز كردهام» و اشكهایش سرازیر شد… .
من با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بودم. حجاب درستی نداشتم و … .
یادم هست در یكی از سفرهایی كه به روستاها میرفتیم، مصطفی در داخل ماشین هدیهای به من داد. اوّلین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بودیم، خیلی خوشحال شدم و همانجا باز كردم دیدم روسری است. یك روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند».
من میدانستم بقیه افراد به مصطفی حمله میكنند كه شما چرا خانمی را كه حجاب ندارد میآوری مؤسّسه، ولی مصطفی خیلی سعی میكرد ـ خودم متوجّه میشدم ـ مرا به بچهها نزدیك كند. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوام آنچنانی دارد، اینها روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یك بچه كوچك قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد… .
آن روز همین كه رسید خانه (دو ماه از ازدواجشان گذشته بود) در را باز كرد و چشمش افتاد به مصطفی شروع كرد به خندیدن. مصطفی پرسید «چرا میخندی» و غاده كه چشمهایش از خنده به اشك نشسته بود گفت «مصطفی تو كچلی … من نمیدانستم!» مصطفی هم شروع كرد به خندیدن…
…گفتند داماد باید بیاید كادو بدهد به عروس. این رسم ماست. داماد باید انگشتر بدهد. من اصلا فكر اینجا را نكرده بودم. مصطفی وارد شد و یك كادو آورد، رفتم باز كردم دیدم شمع است. كادوی عقد، شمع آورده بود. متن زیبایی هم كنارش بود. سریع كادو را بردم قایم كردم. همه گفتند چی هست، گفتم «نمیتوانم نشان بدهم» اگر میفهمیدند میگفتند داماد دیوانه است. برای عروس كادو شمع آورده.
مادرم گفت: «حال شما را كجا میخواهد ببرد؟ كجا خانه گرفته؟» گفتم: میخواهم بروم مؤسسه با بچهها » مادرم رفت آنجا را دید، فقط یك اتاق بود با چند صندوق میوه به جای تخت … .
مادرم یك هفته بیمارستان بستری بود … مصطفی دست مادرم را میبوسید و اشك میریخت. مصطفی خیلی اشك میریخت. مادرم تعجب كرد. شرمنده شده بود از این همه محبت.
روزی كه مصطفی به خواستگاریاش آمد مامان به او گفت: «شما میدانید این دختر كه میخواهید با او ازدواج كنید چطور دختری است؟ این صبحها كه از خواب بلند میشود هنوز رفته كه صورتش را بشوید و مسواك بزند كسی تختش را مرتب كرده لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده و قهوه آماده كردهاند. شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی كنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور كه در خانهاش هست». مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت: «من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب كنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شهید شد، اینطور بود. حتی وقتهایی كه در خانه نبودیم در اهواز در جبهه اصرار میكرد خودش تخت را مرتب كند. میرفت شیر میآورد خودش قهوه نمیخورد ولی میدانست ما لبنانیها عادت داریم، درست میكرد.
… من گاهی به نظرم میآمد مصطفی سعهای دارد كه میتواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه سختیهای زندگی مشتركمان در مدرسه جبل عامل را.
خانه ما دو اتاق بود در خود مدرسه همراه چهارصد یتیم … یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان ( كه لبنانیها رسم دارند و دور هم جمع میشوند ) مصطفی مؤسسه ماند نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم؛ «دوست دارم بدانم چرا نیامدید خانه پدرم» مصطفی گفت، الان عید است خیلی از بچهها رفتهاند پیش خانوادههایشان اینها كه رفتهاند وقتی برگردند برای این دویست، سیصد نفری كه در مدرسه ماندهاند تعریف میكنند كه چنین و چنان. من باید بمانم با این بچهها ناهار بخورم سرگرمشان كنم كه اینها هم چیزی برای تعریف كردن داشته باشند». گفتم: «خوب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردید؟ و نان و پنیر و چای خوردید» گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچهها نمیدیدند شما چی خوردهاید» اشكش جاری شد گفت: «خدا كه میبیند».
آخرین نامه مصطفی را باز كرد و شروع به خواندن كرد: «من در ایران هستم ولی قلبم با تو در جنوب است در مؤسسه در صور. من با تو احساس میكنم فریاد میزنم میسوزم و با تو میدوم زیر بمباران و آتش. من احساس میكنم با تو به سوی مرگ میروم، به سوی شهادت؛ به سوی لقای خدا با كرامت. من احساس میكنم هر لحظه با تو هستم حتی هنگام شهادت. حتی روز آخر در مقابل خدا. وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره میكند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس كنید كه وجودتان در وجودم ذوب میشود. عشق را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق كه مصیبت را به لذت تبدیل میكند مرگ را به بقا و ترس را به شجاعت…».
حتی حاضر نبود كولر روشن كند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون میآمد اما میگفت، «چطور كولر روشن كنم وقتی بچهها در جبهه زیر گرما میجنگند».
غاده اگر میدانست مصطفی این كارها را میكند، عقب نمیآید اهواز میماند و اینقدر به خودش سخت میگیرد هیچ وقت دعا نمیكرد زخمی بشود و تیر به پایش بخورد. هر كس میآمد مصطفی میخندید و میگفت: «غاده دعا كرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم».
قرار نبود برگردد… من امشب برای شما برگشتهام
- نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشتهای برای كارت آمدی
- امشب بر گشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود. تو میدانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نكردهام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم كه اینجا باشم… .
وارد اتاق شدم دیدم مصطفی روی تخت دراز كشیده فكر كردم خواب است او را بوسیدم. مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت یك روز كه آمدم دمپاییهایش را بگذارم جلوی پایش خیلی ناراحت شد دوید دو زانو شد و دستهایم را بوسید… آن شب خیلی تعجب كردم كه وقتی حتی پایش را بوسیدم تكان نخورد احساس كردم بیدار است اما چیزی نمیگوید چشمهایش را بسته بود… و گفت: «من فردا شهید میشوم» … ولی من میخواهم شما رضایت بدهید اگر رضایت ندهید شهید نمیشوم … من فردا از اینجا میروم و میخواهم با رضایت كامل شما باشد… آخر رضایتم را گرفت … نامهای داد كه وصیتش بود گفت تا فردا باز نكنید.
چرا داشت با فعل گذشته به مصطفی فكر میكرد؟ مصطفی كه كنار اوست. نگاهش كرد. گفت: «یعنی فردا كه بروی دیگر تو را نمیبینم؟» مصطفی گفت :«نه» غاده در صورتش دقیق شد و بعد چشمهایش را بست گفت: «باید یاد بگیرم، تمرین كنم چطور صورتت را با چشم بسته ببینم» یقین پیدا كردم كه مصطفی امروز اگر برود دیگر بر نمیگردد. دویدم و كلت كوچكم را بر داشتم آمدم پایین. نیتم این بود مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود … مصطفی در اتاق نبود… .
…بعد بچهها آمدند كه ما را ببرند بیمارستان گفتند دكتر زخمی شده، من بیمارستان را میشناختم وارد حیاط كه شدیم من دور زدم رفتم طرف سردخانه. میدانستم كه مصطفی شهید شده و در سردخانه است زخمی نیست.
من آگاه بودم كه مصطفی دیگر تمام شد… .
احساس میكردم خدا خطرات زیادی رفع كرد به خاطر مرد صالحی كه یك روز قدم زد در این سرزمین به خلوص … مصطفی ظاهر زندگیش همه سختی بود. واقعا توی درد بود مصطفی. خیلی اذیت شد. شبها گریه میكرد راه میرفت ..بیدار میماند ..آن لحظه در سردخانه وقتی دیدم مصطفی با آن سكینه خوابیده، آرامش گرفتم.
چون ما در تهران خانه نداشتیم، در مسجد محل، محله بچگیاش غسلش داده بودند و او با آرامش خوابیده بود من سرم را روی سینهاش گذاشتم و تا صبح در مسجد با او حرف زدم … .
… تا ظهر مراسم تمام شد و مصطفی را خاك كردند. آن شب باید تنها برمیگشتم آن لحظه احساس كردم كه مصطفی واقعا تمام شد… . بعد از شهادت مصطفی از خانه بیرون آمدم چون مال دولت بود هیچ چیز جز لباس تنم نداشتم حتی پول نداشتم خرج كنم … .
… هر شب را یكجا میخوابیدم و بیشتر در بهشت زهرا كنار قبر مصطفی … .
از لبنان كه آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه و در ایران هم كه هیچ … .
میگفت دوست دارم از دنیا بروم و هیچ نداشته باشم جز چند متر قبر و اگر این را هم یكجور نداشته باشم بهتر است …
خدایا من از تو یك چیز میخواهم با همه اخلاصم كه محافظ غاده باش و در خلا تنهایش نگذار! من میخواهم كه بعد از مرگ او را ببینم در پرواز. خدایا! میخواهم غاده بعد از من متوقف نشود و میخواهم به من فكر كند مثل گلی زیبا كه در راه زندگی و كمال پیدا كرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. میخواهم غاده به من فكر كند، مثل یك شمع مسكین و كوچك كه سوخت در تاریكی تا مرد و او از نورش بهره برد برای مدتی بس كوتاه.
میخواهم او به من فكر كند، مثل یك نسیم كه از آسمان روح آمد و در گوشش كلمه عشق گفت و رفت به سوی كلمه بینهایت.
خانم غاده چمران بعد از شهادت ایشان خواب او را می بینند و این گونه تعریف می کنند:"مصطفی” در صندلی چرخ داری نشسته بود و نمی توانست راه برود دویدم و پرسیدم :مصطفی چرا این طور شدی؟ ،گفت:شما چرا گذاشتید من به این روز برسم،چرا سکوت کردید؟،پرسیدم :مگر چه شده؟،گفت:برای من مجسمه ساخته اند ،نگذار این کار را بکنند برو آن را بشکن.
بعد از اینکه این خواب را دیدم پرس و جو کردم و شنیدم که در دانشگاه شهید چمران اهواز از مصطفی مجسمه ساخته اند.وسپس می گوید:این که خواب مجسمه چمران را دیدم این است.
… گاهی فکر می کنم اگر همه ی ایران را به نام چمران می کردند این، دلم خوش می کند؟ آیا این یک لحظه از لبخند مصطفی، از دست محبت مصطفی را جبران می کند، هرگز! اما وقتی دانشگاه شهید چمران مثل چمران را بپروراند، چرا.
مصطفی کسی نیست که مجسمه اش را بسازند و بگذارند. این یک چیز مرده است و مصطفی زنده است. در فطرت آدم ها، در قلب آن ها است. آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همانطور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دست گیری کند. در تهران که تنها بودم نگاه می کردم به زندگی که گذشت و عبور کرد. من کجا؟ ایران کجا؟ من دختر جبل عامل و جنوب لبنان! من همیشه می گفتم اگر مرا از جبل عامل بیرون ببرند می میرم، مثل ماهی که بیفتد بیرون آب. زندگی خارج از لبنان و شهر صور در تصور من نمی آمد. به مصطفی می گفتم « اگر می دانستم انقلاب پیروز می شود و قرار به برگشت ما به ایران و ترک جبل عامل است نمی دانم قبول می کردم این ازدواج را یا نه.» اما آمدم و مصطفی حتی شناسنامه ام را به نام «غاده چمران» گرفت که در دار اسلام بمانم و برنگردم و من، مخصوصا وقتی در مشهد هستم احساس می کنم خدا به واسطه این مرد دست مرا گرفت، حجت را بر من تمام کرد و از میان آتشی که داشتم می سوختم بیرون کشید. . . .
منبع:کتاب نیمه پنهان ماه
متنفر شدن از آدمها مطمئناً خیلی آسانتر از بخشیدن کسانی است که به شما بدی کردهاند. نمیخواهیم بگوییم که بخشش چیزی است که باید راحت آن را خرج کنید. بخشش همه اراده شما را میگیرد و در روند آن مجبور خواهید شد بخشی از آنکه هستید را هم بدهید.
بسیاری از متخصصین ادعا میکنند که برای گذشتن از آسیبی که کسی به شما میزند، باید تمایل به بخشیدن آن فرد داشته باشید. بااینکه گفتن این سخت نیست اما در واقعیت آنقدرها هم که تصور میکنید آسان نیست. برای خیلیها ممکن است سالها طول بکشد تا بتوانند کسی را ببخشند، مخصوصاً در مواردی که فرد متوجه آسیب جدی شده باشد. و البته کسانی هم هستند که هیچوقت کسانی که به آنها صدمه میرسانند را نمیبخشند.
انواع بخشش
از نظر پروفسور وورسینگتون، استاد دانشگاه ویرجینیا، دو نوع بخشش (انواع بخشش) وجود دارد:
بخششِ نوعِ اول، با فراموش کردنِ افکار خشم آلود نسبت به فرد مورد نظر است. مثلاً شما به خود میگویید که من نمیخواهم انتقام بگیرم، اصلاً میخواهم به طور کامل آن فرد را فراموش کنم. که البته این نوعِ بخشش خیلی مطلوب نیست، چون شما در وجودتان هنوز اندکی خشم دارید.
بخششِ نوعِ دوم، عوض کردنِ احساس است، شما تنفر را فراموش نمیکنید، بلکه آن را با محبت عوض میکنید. از نظرِ پروفسور این نوع بخشش به سلامت شما کمکِ زیادی میکند، فکرِ شما را کاملاٌ باز میکند و به شما قدرت میدهد.
دلایل بخشش
بهبود فعالیت مغز با بخشش
بخشش مانند اکسیژنی است که فعالیت مغز را بهبود می بخشد و چنانچه دیگران را نبخشید خودتان از آرامش و سلامت روان فاصله می گیرید. برای این که بتوانیم بخشیدن را تمرین کنیم می توانیم این راهکارها را به کار ببندیم. اول این که به نهایت بخشیدن فکر کنید.یعنی بررسی کنید چنانچه فرد مورد نظر یا واقعه اتفاق افتاده را نبخشید چه چیزی عایدتان خواهد شد. راهکار دیگر این است که فهرستی از نام افراد مهم زندگیتان که هنوز از آنها دلخورید، تهیه کنید و جلوی نامشان بنویسید از کدام رفتار و عملکرد آنها دلخورید.
نفرت و خشم سم است
گاهی اوقات بخشش را می توان با چشم پوشی از اشتباههای دیگران ممکن ساخت. کسی که اشتباه دیگری را می بخشد لذت زیادتری از فرد بخشوده شده کسب می کند. عفو و بخشش باید در شخصیت گنجانده شود و نه به عنوان پاسخ به توهینها بلکه به عنوان روش زندگی قرار بگیرد، زیرا نفرت و خشم مانند سم به انسان صدمه میزند. بخشش مانند پادزهر عمل میکند، بهترین انتقام در برابر دشمنان داشتن یک زندگی موفق و شاد است، از دشمن به عنوان کسی استفاده کنید که باعث رشد شده و برای مبارزه با انرژیهای بد توانمند شوید،بخشش موجب آزاد کردن خشم،ترس و درد می شود و دریچه های قلب را به شادی، صلح و عشق باز می کند.بخشیدن ظاهرا كار راحتی نیست برای همین بخشش كار كسی است كه قدرت دارد.
قدرت بخشش را دست کم نگیرید
محققان می گویند: قدرت بخشش را دست کم نگیرید،بخشش کلید سلامت عاطفی، روانی و جسمی است. افراد بیرحم مستعد ابتلا به مشکلات قلبی و عروقی، دردهای مزمن، اختلال عملکرد عصبی،سیستم ایمنی سرکوب شده،اضطراب و افسردگی بوده و از داشتن یک زندگی اجتماعی خوب محروم هستند. پرورش کینه در دلها باعث می شود جهان خصمانه به نظر برسد.مطالعات نشان می دهند بیمارانی که از دردهای مزمن رنج می برند، بعد از رها کردن کینه و خصم و توجه به بخشندگی زخمها و دردهایشان التیام می یابد. همچنین زن و شوهرهایی که به راحتی همدیگر را عفو می کنند و اشتباه های هم را می بخشند و احساس خیرخواهانه ای را به هم ابراز می کنند درگیری و مشکلات شان را به طور موثرتری حل می کنند و دردشان کم می شود.
مراحل بخشش
عمل بخشش در یک لحظه اتفاق نمیافتد،مرحله به مرحله انجام میشود
مراحل بخشش
عمل بخشش و گذشت در یک لحظه اتفاق نمیافتد ، مرحله به مرحله انجام میشود. ادوارد هالودل در کتاب خود به نام «شهامت بخشش» این مراحل را به چهار دسته تقسیم میکند:
مرحله اول : پذیرش ناراحتی. بخشش با غصه و ناراحتی شروع میشود. ممکن است فرد، گروه یا سازمانی شما را رنجانده باشد. اگر میخواهید آنها را ببخشید باید به خودتان بقبولانید از رفتار آنها رنجیدهاید. پس از آن که پذیرفتید آسیب دیدهاید دچار احساسات منفی چون خشم، ناراحتی، ترس، تعجب، گیجی و ناامیدی میشوید و همین احساسات مانند باتلاق شما را در خود فرو میبرد.
مرحله دوم : تسکین خشم و نفرت. پس از رنجیده شدن خاطرات تلخ ذهنتان را پر میکند اینجاست که باید سعی کنید به اعتقادات و باورهایتان پناه ببرید و اجازه ندهید خشم و ناراحتی بر رفتارتان تاثیر بگذارد. آنچه در این مرحله به شما کمک میکند، شناخت ارزشهایتان در زندگی است. باید از خود بپرسید من میخواهم این رنج و سختی را به چه چیز تبدیل کنم؟
مرحله سوم : تمرین کردن. در این مرحله باید تلاش کنید با استفاده از کنترل احساسات دیوانهوارتان از شر قلاب خلاص شوید. احساس همدردی با دشمنتان میتواند در خلاصی از این قلاب نقش مهمی داشته باشد. همچنین با توجه به روحیهای که دارید، میتوانید به دعا و عبادت متوسل شوید تا به این وسیله از احساسات بد خلاص شوید.
مرحله چهارم: همه چیز را رها کنید و به راه خود ادامه دهید. سعی کنید خشم و کینه را از خود دور کنید و مانع ورود آنها به قلبتان شوید. این کار را آنقدر تکرار کنید تا مطمئن شوید فاصله زیادی با خشم دارید. در این کار حتما پشتکار داشته باشید. مطمئن باشید بعد از بخشش در درونتان فضایی پاک و تازه آفریدهاید و سالمتر و شادتر خواهید بود.
در دل هر بخشیدنی احساس اینكه حق من پایمال شده هم قرار دارد. بخشیدن ظاهرا كار راحتی نیست برای همین بخشش كار كسی است كه قدرت دارد. تحقیقات علمی نشان داده كه بعضیها زودتر میبخشند.
تمرین آرامبخشی بخشایش
آرام بنشینید و چشمان خود را ببندید و بگذارید که جسم و ذهنتان استراحت کند.
خود را در یک صحنه تئاتر مجسم کنید.
شخصی که شما را آزرده و نیاز به بخشیدنش دارید بر صحنه تئاتر است.
سعی کنید او را به روشنی ببینید.
سپس تمام موهبتهای نیکو را برای او مجسم کنید. همه موهبتهایی که برای او پر معنا خواهد بود.او را با داشتن آن موهبتها متبسم و خوشبخت ببینید.
چند دقیقه این تصویر را نگه دارید، آنگاه بگذلرید محو شود.
وقتی او صحنه را ترک کرد ، خود را بر صحنه قرار دهید.
ببینید که همه موهبتهای نیکو به سراغ شما نیز می آید. خود را نیز متبسم و شاد ببینید.
نعمت کائنات در اختیار همه ماست.
منبع:بخش روانشناسی بیتوته
نمیدونم برا شما هم اتفاق افتاده یا نه؟ خیلی وقتا گیری و میلنگی،به هر دری میزنی آخرشم خسته و کوفته هیچ راه امید یا چه جور بگم هیچ روزنه ی نفسی نمیبینی؛یه گوشه کز میکنی و باخودت غر میزنی و میگی یعنی ای خدا کسی نیس کار منو درس کنه؛بعدش یهویی بغض می کنی و یاد آقای غریبت میافتی که گفته: نمک غذاتونم از ما بخواین و اینجاس که میفهمی آره روزنه ی امیدی هست.هست.هست.این ماییم که نیستیم.نیستیم.نیستیم.
چشم كودك، چون دريچهاي باز است كه ميبيند، ذهن كودك چون دوربين عكاسي است، كه هر چه ميبيند در آن منعكس شده و ثبت ميگردد. بنابراين رفتار والدين بخصوص مادر تأثير فراواني بر روي كودكان دارد. كودك از مصالح و مفاسد امور اطلاعي ندارد و نميتواند در كارهايش هدفگيري درستي داشته باشد، لذا تمام توجهاش به پدر و مادر و اطرافيان است، اعمال و حركات آنها را مشاهده مينمايد و از آنان تقليد ميكند.والديني كه خواستار داشتن نسلي سالم و شريف هستند، به خاطر سلامت جسم و روان و اداي حق تربيت و اخلاق فرزندان شايسته است مراقبتهايي را در رفتار خود لحاظ کنند. با توجه به الگوگيري فرزندان از والدين، سبک زندگی والدين حتی طرز پوشش آنها در تربيت فرزندان تأثير گذار است. موضوع پوشش مادر از جمله اين بحث است که از چند جهت قابل توجه می باشد:
دیگر این جمعه را تاب بی تو ماندن نیست بگرد حضرت طه.
حجت الاسلام پسندیده: والدین نباید فرزندان را از دوستان خود منع کنند بلکه باید کنترل کنند/نقش والدین در ماه مبارک رمضان
در باب والدین چند نکته وجود دارد؛ یکی اینکه اولاً والدین باید به مواردی که میگویند عامل باشند، گفتار والدین تأثیر زیادی در فرزندان ندارد بلکه عملکرد آنهاست که تأثیر مستقیمی روی فرزندان دارد به همین دلیل اگر بچهها در ماه مبارک رمضان که از والدین خویش نکات مثبتی را میبینند و آن ابعاد مثبت ماه مبارک رمضان را مشاهده کنند و اگر به جای اینکه از والدین بشنوند که مثلاً قرآن بخوانند واقعاً ببینند که والدین قرآن میخوانند، در مراسمها شرکت میکنند و ماه مبارک روی آنها تأثیر مثبت گذاشته این تغییر رفتار والدین روی فرزندان تأثیر مثبت خواهد گذاشت.
ما باید ماه مبارک رمضان را برای فرزندانمان خوشایندسازی کنیم نباید کاری کنیم که جنبههایی که مربوط به ماه مبارک رمضان میشود در کام فرزندان تلخ شود آنها باید یک خاطره خوشی از ماه مبارک داشته باشند این خوشایندسازی یکی از عوامل مهم به شمار میرود چرا که جنبههای مثبت هیجانات در خصوص حالت مثبتی که فرد پیدا میکند باعث میشود که به پدیدهای گرایش پیدا کند و در نهایت از آن تبعیت کند.
نکته بعدی کیفیت رابطه والدین با فرزندان است، پدر و مادرها باید رابطه گرم و صمیمی با فرزندان خود داشته باشند، جلسات گفتوگو با هم داشته باشند لازم است گاهی اوقات تلویزیون را خاموش کنند و دور هم با هم سخن بگویند و مشورت دهند این تعامل با فرزندان ایجاب میکند که رشتههای ارتباط و محبت میان والدین و فرزندان عمیقتر شود.
اینکه برخی والدین میگویند کاری میکنیم جوان ما سراغ دوستانش نرود حرف صحیحی نیست؛به هر حال ما باید بپذیریم مقطعی از سن نوجوانی به بعد، گروه دوستان در فرزندان تأثیر گذارترند به هیچ عنوان والدین نمیتوانند جانشین دوستان شوند، بنابراین اینکه برخی والدین میگویند کاری میکنیم جوان ما سراغ دوستانش نرود حرف صحیحی نیست و عملی هم نخواهد شد و در واقع به هیچ عنوان نمیتوان دوستان را از حذف کرد و یا نادیده گرفت.
کاری که ما باید انجام دهیم این است که با برنامهریزی و هدایتهای پیشبری، آنها را به سمت دوستان خوب و مراکز خوبی که دوستان خوبی در آنجا وجود دارد سوق دهیم به طوری که از دوران کودکی به گونهای به یکسری از مراکز و یکسری از آدمها علاقهمند شوند که وقتی بزرگ شدند خودبهخود سراغ آنها روند و طبیعتاً با افراد ناباب رابطه پیدا نخواهند کرد و در این حالت است که رابطه آنها با دوستانشان بیمه خواهد شد.
بنابراین اگر بخواهیم آنقدر رابطه والدین با فرزندان را افزایش دهیم که رابطه دوستان حذف شود این شدنی نیست اصولاً کار درستی هم نیست، فرزندان ما نیاز دارند که از زندگی خانوادگی جدا شده و با محیطهای دیگری از جمله دوستان آشنا شوند چون قرار است بعدها زندگی مستقلی داشته باشند و قاعدتاً باید بتوانند به صورت مستقل، خانوادههای دیگری را نیز اداره کنند.
منبع:خبرگزاری فارس
آنها بیش از هر نسل دیگری غرق تصاویر متحرک شدهاند.
خیلی وقت پیش نبود که تنها راه دیدن یک تصویر متحرک این بود که خودتان را به یک تئاتر برسانید و یک بلیط تهیه نمایید. اما این روزها کودکان دائماً در معرض تصاویر متحرک قرار درند: در تلویزیون، دستگاههای شخصی و حتی در تاکسی و آسانسور.
و بسیار حیاتی است که والدین با کودکان در مورد آنچه آنها میبینند صحبت کنند. چون از سنین بسیار ابتدایی غرق رسانهها میشوند و نیاز دارند تا درمورد آنچه که میبینند نکته سنجتر باشند چون هرآنچه میبینند قابل اعتماد نیست.
والدین چگونه میتوانند این صحبت ها را آغاز کنند؟
به عنوان یک فیلم ساز، مائورین رایان اولین چیزی که والدین را تشویق خواهد کرد تا درمورد کودکان سنین ابتدایی به کار ببرند این حقیقت است که هر چیزی که ما در فیلم میبینیم ساخته شده است. چه وسایل تئاتر، موها و آرایش و چه زاویهای که از فیلم برداری از آن صورت میگیرد. او میگوید تمامی این چیزها آنجا نمیبودند مگر اینکه یک تصمیم بوده باشند.
کودکان دوران راهنمایی میتوانند نقادانه در مورد این تصمیمها بیاندیشند. هدف تهیه کننده چه بود؟ چرا آن را اینگونه انجام دادند؟ چیزی که شما درک میکنید چه تاثیری روی شما میگذارد؟
و در زمان دبیرستان به گفته رایان، والدین میتوانند کودکان را به مبارزه و درک این سوءاستفاده تشویق کنند. پرسیدن سوالهایی مانند آیا واقعاً به چیزی که میبینید اطمینان دارید؟ وی به والدین توصیه میکند تا کودکان را تشویق کنند که این سوال را در چند مرحله از خود بپرسند. اولاً اینکه میتوانند به ساختارهای تولید رسانهی واقعی نگاهی بیاندازند و ببینند چقدر خارج از واقعیت است و به روشهای دستکاری شده تهیه شدهاند. ثانیاً آنها میتوانند منبع تصاویری که میبینند را جویا شوند. اگر انگیزه نهفتهای در سبکی که آن را تصویربرداری میکنند یا داستان را بیان میکنند وجود دارد آن را شفاف سازند.
کلام آخر، از بین تمامی سنین، برای والدین است تا به کودکان کمک کنند تا وراء تصاویر را ببینند، برای معنا. و این قلب فیلم سازی است. تلاش واقعی برای رسیدن به حقیقت.
منبع:راسخون
در نیمهی ماه رمضان ماه برآمد
سالار کریمان جهان از سفر آمد
افطار کنید از رطبِ ذکرِ حسن جان
چون بر علی و فاطمه زیبا پسر آمد
————————————-
ماه من از تو ندیدم قمری زیباتر
نیست از نقش جمالت اثری زیباتر
این یقینم شده در عالم هستی از تو
مادر دهر ندارد پسری زیباتر
————————————-
در زمزمهام ذکر دل آرای شماست
دل عاشق و دیوانهی سیمای شماست
امشب همه جا حریم عشق حسن است
در سفرهی افطار دلم جای شماست
معلوم نیست سال دیگه هم تو این مهمانی باشیم ها! پس امسال خوب استفاده کنیم.
اگر اراده کنی که خودت را حفظ بکنی پروردگار هم هنگام ارتکاب گناهان ، برای تو ایجاد مانع میکند
« مرحوم آیت الله حق شناس (ره) »
نماز می خوانی و عبادت می کنی و خدا را می خوانی بگو الهی شکر. چهار پنج بار الهی شکر بگو تا لااقل شیرینی شکر به لبت برسد. کم کم از خدا ممنون می شوی.دستگاه قلب و جان چنین است. از خدای خود که راضی شدید خدا هم از شما راضی می شود. می شوید راضیه مرضیه. شاکر و مشکور.
( حاج اسماعیل دولابی طوبای محبت ، 1391، ج3، صفحه 145. 146)
وصیت نامه عارفانه سردار شهید حسن همدانی/از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از امام و مولایم حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا انشاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.
سپاس خدای را که نعمتها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.
دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملتهای مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملتها، عصر زوال طاغوتها، عصر فروپاشی قدرتهای استکباری و عصر برگشتن به خویشتن.
خدا را هزاران شکر به خاطر نعمتهایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شدهاند.
زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئهها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملتها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند.
چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و ۱۰ سال در اردوگاههای حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع).
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامهدهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنهها و کمینها عبور میدهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.
بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از امام و مولایم حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا انشاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.
از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمیتوانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.
تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند انشاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش میکنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کممهریها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.
فرزندانم را سفارش میکنم و تأکید بر حفظ ارزشهای اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزشهایش میتوانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزشهاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم.
برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.
از همه آشنایان و دوستان میخواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر انشاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم!
هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار حسین همدانی.
۲۸شهریور ماه۱۳۹۴
منبع:سایت خانواده اسلامی
شهداء را یاد کنید با ذکر صلوات
بررسی یک ناهنجاری فراگیر در جامعه ما/وقتی بهار مهرورزی، با غیبت به خزان دلها مبدل میشود!
چه فرقی میکند که اسمش غیبت باشد یا حرفهای خالهزنکی؟ مهم این است که تفریح بسیاری از ما ایرانیها، این جور حرفهاست. مشابه غذا خوردن بعضی از ما که هر وقت بیکار میشویم، دل و روده یخچال را میریزیم وسط و..
حرمت غیبت، حکمی اجماعی و بلکه از ضروریات فقه است. صورت ملکوتی آن نیز همان است که در آیه 12 سوره مبارکه حجرات آمده است: «آیا یکی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ البته معلوم است که از آن تنفر دارید. پس، از خدا بترسید که همانا خداوند توبهپذیر و رحمکننده است».
پیامبر اکرم (ص) فرمود: غیبت آن است که برادر خود را به چیزی یاد کنی که ناخوشایند اوست.
پرسیدند: اگر آنچه گفته شده واقعاً در آن شخص باشد، آیا باز غیبت است؟
فرمود: آنچه درباره او میگویی اگر در او باشد، غیبت است و اگر در او نباشد، بهتان است. [1]
حرمت غیبت، حکمی اجماعی و بلکه از ضروریات فقه است. صورت ملکوتی آن نیز همان است که در آیه 12 سوره مبارکه حجرات آمده است: «آیا یکی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ البته معلوم است که از آن تنفر دارید. پس، از خدا بترسید که همانا خداوند توبهپذیر و رحمکننده است».
امام صادق (ع) فرمود: غیبت کسی را مکن که [اگر کردی] غیبت تو را خواهند کرد. برای برادر دینیات چاه مکن که خودت در آن میافتی. [2]
چرا غیبت
پدربزرگ همیشه میگفت:«غیبت نکنید، شب شیطان میآید سروقتتان.» چقدر کابوس دیدیم آن شبهایی که با غیبت گذشته بود. راستش تا همین چند سال پیش یک غیبت کوچک هم راحت به دلمان نمینشست. خیلی شبها، همه توی یک اتاق میخوابیدیم که مبادا شیطان بیاید و… بعدها از همین ماجرا هم سوژههایی برای غیبت بیرون آمد.
بررسی یک ناهنجاری فراگیر در جامعه ما
چه فرقی میکند که اسمش غیبت باشد یا حرفهای خالهزنکی؟ مهم این است که تفریح بسیاری از ما ایرانیها، این جور حرفهاست. مشابه غذا خوردن بعضی از ما که هر وقت بیکار میشویم، دل و روده یخچال را میریزیم وسط و..
از بحث دور نشویم؛ جالب اینکه در همین کشور ما، درباره اینکه غیبت چیست و چه ضررهایی دارد، بحثهای بیشماری شده است! برای مثال، مراجع تقلید، غیبت کردن را اینگونه تعریف میکنند: «غیبت یعنی عیب مستور دیگران را بازگو کردن و باید شخص غیبتکننده را که کار حرام انجام میدهد، از آن نهی کرد.» در روایات اسلامی نیز غیبت کردن را حتی به «خوردن گوشت برادر مرده» همانند کردهاند.
اما در تعریفی دیگر، آنچه در بسیاری از جمعهای زنانه و البته مردانه ما پیوسته اتفاق میافتد، اینگونه تحلیل شده است: «غیبت را میتوان انتقالی ظریف و زیرکانه دانست که ریشه در خشم فروخورده فرد دارد. زمانی که به دلایل گوناگون نمیتوانیم آشکارا ناراحتی خود را ابراز کنیم، به غیبت متوسل میشویم. در واقع غیبت میتواند ابراز خشم ما باشد، آنچه بنیان خانواده را بر هم میزند. گاه نیز خشم خود را با بیان شوخیها و جوکهایی ابراز میکنیم که در آنها فرد مورد خشم ما به باد تمسخر گرفته میشود. این نوع تظاهرات در وهله اول از دید دیگران، نشاندهنده خشم نیستند، اما در واقع راههای متفاوت ابراز عصبانیت محسوب میشوند».
در واقع ما با نکوهش و غیبت افراد و توهین به شخصیت آنان، میخواهیم به هویتی بالاتر برسیم. بالاتر بودن هم که جزو آرزوهای اولیه همه است و غیبت کردن هم سادهترین راه ایجاد چنین توهمی. پس همچنان مشغولیم.
وقتی بهار مهرورزی، با غیبت به خزان دلها مبدل میشود!
باز فرصتی دست میدهد تا دیدارها تازه گردد و خزان فراموشی که بهواسطه مشغلههای کاری و هیاهوی زندگی بر دلها سایه افکنده بود، به بهار سبز مهربانی و مهرورزی مبدل شود. از هر دری سخن به میان آمد و ناگاه پیشرفت دور از انتظار و بالاتر رفتن ناگهانی سطح زندگی عمو نُقل مجلس شد. لبها به حرکت درآمدند: دیدی چه پیشرفتی کردند! تازگیها چقدر خودشان را میگیرند! جواب سلامهایمان را هم به زور میدهند! هر روز یک مدل لباس! میخواهند دل ما را بسوزانند!
به خود که آمدم، احساس خفگی امانم را بریده بود. احساس میکردم در هوایی مسموم نفس میکشم، پس به بهانهای از آن مجلس خارج شدم، اما تصمیم جدی گرفتم درباره این صفت که گاه همچون خورهای به جانمان میافتد، پرسوجو کنم. از این رو به سراغ برخی شهروندان رفتم.
سجاد کلاهدوز، طلبه 23 ساله؛ وی ضمن تأیید سنت پسندیده صلهرحم، دید و بازدید را اصلی مهم خواند که در دین مبین اسلام به آن بسیار سفارش شده است، اما از هر دری سخن گفتن و خدایناکرده مرتکب غیبت شدن را اشتباهی نابخشودنی میدانست.
وی، برای تکمیل سخنش، به این آیه استناد کرد: «ای مردمی که ایمان آوردهاید! دوری کنید از بسیاری از گمانها که گناه است و تجسّس نکنید و از همدیگر غیبت نکنید، آیا دوست دارد یکی از شما گوشت برادر مرده خود را بخورد، [بیشک] دوست ندارید، از خدا بترسید، همانا او توبه پذیر و مهربان است». (حجرات: 12)
نسرین موسوی، خانهدار و 27 ساله؛ وی معتقد است این صفت زشت، در جمع زنان بیش از مردان نمود مییابد. او میگوید: معمولاً ما خانمها وقتی فرصتی پیدا میکنیم که دور هم جمع شویم، به سبب غفلت و پرگویی، مرزها و حدودها را نادیده میگیریم و وارد حریم شخصی دیگران میشویم و حتی عادت زشت دیگری که داریم این است که همیشه از خوبیها چشمپوشی میکنیم و عیبهای ریزودرشت دیگران برایمان برجسته و نقلونبات مجلسمان میشود. این بانوی خانهدار به روایتی از رسول اکرم (ص) اشاره میکند که خطاب به ابوذر فرموده است: «ای ابوذر! از غیبت دوری کن که از زنا بدتر است، چون زناکار پشیمان میشود و از خدا آمرزش میطلبد و خدا هم او را میبخشد، ولی غیبت با توبه آمرزیده نمیشود، مگر با عفو صاحبش (غیبتشونده)»[3] بهراستی کدامیک از ما تحمل چنین عقوبتی را داریم؟!
رضا نفیسی که آموزگار است میگوید: چرا سبزی با هم بودنمان، با غیبت و بدگویی، زرد و پژمرده شود؟! بهتر نیست در محافلمان و در شبنشینیهای خانوادگی و فامیلی، از پند و اندرز بزرگان و حتی پدران و مادرانمان بگوییم؛ از تجربههای گرانقدرشان و از رمز کامیابی انسانهای موفق. میتوانیم ضربالمثلهای قدیمی را برای فرزندانمان بازگو کنیم یا قصه و روایت شیرینی را نقل کنیم. حتی میتوانیم همچون شب یلدا، تفألی به دیوان حافظ بزنیم و آن را تفسیر و معنا کنیم.
این معلم فهیم خاطرنشان میکند: دیدوبازدیدها، بهترین فرصت است که درباره اخلاقهای پسندیده صحبت کنیم، تا فرزندانمان به سمت و سوی کردار، گفتار و پندار نیک، هدایت و از رذایل دور شوند، نه اینکه ناخواسته با ارتکاب یکی از این رذایل اخلاقی، همچون غیبت که گناهی کبیره است، این عمل زشت را در مهمانیها و دیدوبازدیدهایمان باب کنیم و جا بیندازیم.
وی در نکوهش این عمل، روایتی از امام حسین (ع) نقل میکند که به مردی که نزد حضرتش غیبت میکرد فرمود: «ای مرد! از غیبت دست بردار؛ چون نانخورشِ سگان جهنم است.»[4] بنابراین، این عمل به اندازهای زشت و قبیح است که در تصورمان نمیگنجد.
حجتالاسلاموالمسلمین حائرینیا نیز در مقام یک روحانی و پیشنماز، با سرزنش کسانی که خواسته یا ناخواسته این عمل ناپسند را انجام میدهند، حدیثی از امام باقر (ع) را یادآور میشود که فرموده است: «غیبت کردن از سه گروه، گناه شمرده نمیشود: یکی، صاحب بدعت؛ دوم، پیشوای ستمکار و سوم، فاسقی که آشکارا مرتکب گناه میشود». [5]
وی میافزاید: اما در خصوص برادر و خواهر مؤمن، هرگونه سخنپراکنی و فاش کردن اسرار یا عیبهای آنها در جاییکه خودشان حضور ندارند، غیبت و گناهی کبیره است که کفاره دارد.
امام صادق (ع) درباره کفاره این عمل قبیح فرمود: «از پیامبر گرامی اسلام سؤال شد: کفاره غیبت کردن چیست؟ فرمود: هرگاه از کسی یاد کردی که درباره او غیبت کرده یا شنیدهای، برایش از خدا طلب بخشش و آمرزش کن». [6]
رسول خدا (ص) همچنین فرموده است: «مؤمن بر مؤمن هفت حق واجب الهی دارد: 1. احترام به او در هنگامیکه حضور ندارد؛ 2. دوستی قلبی با او؛ 3. شریک ساختن او در ثروت؛ 4. حرام دانستن غیبت او؛ 5. عیادت از وی در حال بیماری؛ 6. شرکت در تشییع جنازهاش…». [7]
با خود میاندیشم بهراستی چرا با این همه سخن و حدیث، باز شیرینی گناهی، ما را از عذاب آن غافل میکند؟ باز هم از این و آن میگوییم، به بهانه دلجویی در کار هم سرک میکشیم و با یک لحظه غفلت، زحمت و عذاب یک عمر هیزمکشی جهنم را به تن میخریم؟!
به نعمت، مال و حتی شادی دیگران حسد میورزیم و بهجای اصلاح عیبهایمان و یافتن راههای پیشرفت و ترقی، با بزرگ جلوه دادن عیبهای دیگران، شخصیت کاذبی برای خود ترسیم میکنیم. به دست آوردن ارزشی پوشالی به قیمت تخریب شخصیت دیگران؟! کاش حتی لحظهای حاصل این عمل زشتمان را تجسم میکردیم. خوردن گوشت برادر! اما نه، از این پس نه!
پینوشتها:
[1]. میزان الحکمه، ج 1، ح 44570.
[2]. بحار الانوار، ج 75، ص 249.
[3]. وسائلالشیعه، ج 12، ص 280.
[4]. بحارالانوار، ج 78، ص 117.
[5]. میزان الحکمه، ج 9، ص 4461، ح 15515.
[6]. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 357، ح 4.
[7]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 398.
منبع:http://shamiim.ir
امروز انسانها در این عالم، سرگردانند؛ مانند کارمندی که نمیداند با میز و صندلی ادارهاش باید چه کار کند؟ باید یک سیاههای به عنوان شرح وظایف به او بدهند. امروز شرح وظایف ما معلوم نیست، چرا که دست ما دور از امام است و اینها همه از خسارتهای زندگی منهای امام است.
من احساس میکنم که رفع تمام مشکلات ما به این برمیگردد که ما باور کنیم وجود امام، نظامی برای سازمان وجود است؛ نظامی برای سازمان خانواده ماست، نظامی برای سازمان اجتماع ما و نظامی برای جهان ماست. اگر این را بفهمیم، نیاز به امام، حتی بالاتر از نیاز به اکسیژن تلقی میشود.حجت الاسلام ماندگاری
رسیدن به معبود در ماه رمضان به واسطه حضرت مهدی(عج)
پیامبر می فرماید: «ماه رمضان برترین ماه سال قمری است.» هم چنین در جایی دیگر ایشان فرموده : «مهدی(عج) سید و آقاست.»
اگر امروز امام مهدی(عج) برترین و کامل ترین انسان روی زمین است و ماه رمضان هم بهترین ماه خداست، پس باید بین این دو پیوندی عمیق باشد. اگر ماه رمضان، ماه ویژه سیر و سلوک است، پس باید با امام زمان(عج) که برترین سالک و رهروی خداست، پیوندی خاص وجود داشته و بین سلوک معنوی ما در این ماه با امام زمان(عج) هم رابطه ویژه ای باشد.
فهم حقیقت رمضان و توفیق رسیدن به معبود جز با توسل به پیشگاه مهدی(عج) میسر نمی شود. دعای افتتاح هم در ماه رمضان درس سلوک می دهد که پروردگارا من خواهان تمام خوبی ها و کمالات هستم و می دانم که راه رسیدن به این کمالات توسل به امام مهدی(عج) است. پس مرا به برکت وجود او به نهایت نزدیکی به خود برسان.