این روزها....
23 بهمن 1395 توسط مدرسه مهران ایلام
این روزها علی تنها می شود….زینب بی مادر می شود…حسنین بی غمخوار می شوند….این روزها….بغض! اجازه ی گفتن نمی دهد!این را مادران باردار می فهمند, این روزها صدای ناله ی وای محسنم بین در و دیوار هر لحظه در گوشم شنیده می شود…چه نامرد مردمی بودند, محسنش را گرفتند, چه نامرد مردمی بودند علی را با چاه تنها گذاشتند, چه نامرد مردمی بودند حسنین را داغدار غم مادر نمودند,چه نامرد مردمی بودند زینب را بی مادر کردند و دیگر کسی نیست شانه بر گیسوان زینب بزند, حال دل زینب را نمیدانم! آیا مانند گیسوانش پریشان است!آیا!……
این روزها, دلم روضه نمیخواد دیگر وقتی یاد محسن می افتم…..وقتی ناله ای از بین درو دیوار می آید, ناخوداگاه اشک بر چشمانم جاری می شود ومیفهمم حال زهرا را!!!!!!!!
این روزها! داغ محسن سینه ام سوخت……