✿حوزه علمیه حضرت زینب (سلام الله علیها).مهران✿

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

امان از خار شدن

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

چرا بعضی از بچه مذهبی ها خراب می شوند؟

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام


چرا برخی از بچه‌مذهبی‌ها خراب می‌شوند؟ چون در مسیر رشد قرار نمی‌گیرند و خودشان را تزکیه نمی‌کنند. فکر می‌کنند که خوب شدن یعنی «رسیدن به یک جایی». ما چیزی به نام «او آدمِ خوبی شد» نداریم! آدم مدام در حال رشد است.

حزب‌اللهی‌های الان خیلی بیشتر از حزب‌اللهی‌های اول انقلاب باید رشد کنند. اما خیلی از حزب‌اللهی‌ها فکر می‌کنند همین‌که حزب‌اللهی‌ و معتقد و ملتزم به ولایت شدند، دیگر تمام است! ولی همین‌که بگویید «دیگر تمام است» این آغاز بدبختی‌ها و نکبت‌هایی است که از انسان سر می‌زند.

آدمی که دلش از اندوهِ رشد نیافتن خالی باشد، وجودش فاسد می‌شود و مرض پیدا می‌کند و مدام دوست دارد دیگران را اذیت کند! ولی آدمی که در اندوه رشد نایافتگی فرو برود، مشغول عیب خودش می‌شود و از عیب دیگران فارغ می‌شود.

تزکیه یعنی بالندگی و این بالندگی حدّ ندارد. بالندگی یک جریان دائمی است و توقف آن عین مرگ انسان است. لذا هر کسی آدم خوبی شد، باید بگویید: «ببینیم او تا کجا ادامه می‌دهد؟» و هرجایی که متوقف شد، تبدیل به سمّ مهلکی می‌شود که نمونه‌اش ابلیس است. از این‌قبیل افراد، جنایت‌هایی بر می‌آید که از آدم‌های بی‌دین و کافر هم بر نمی‌آید.

حجت الاسلام پناهیان

 نظر دهید »

رمضان ماه سلامت

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

افطار خود را با خوردن دو عدد خرما آغاز کنید به خصوص اگر از سردرد یا سرگیجه رنج می‌برید. در بیشتر موارد اینگونه سردردها به خاطر کاهش قند خون است.

مطمئن شوید که مقدار کافی آب، آب میوه سالم یا ماست قبل از شروع به خوردن غذا، مصرف می‌کنید. اینکار از کم شدن آب بدن جلوگیری می‌کند و مایعات مورد نیاز و ضروری را نیز فراهم خواهد کرد. یک کاسه سوپ داشته باشید. سوپ بهترین ماده غذایی در ماه مبارک رمضان است زیرا معده را برای دریافت وعده غذایی اصلی آماده می‌کند و مایعات مورد نیاز را فراهم می‌سازد. سالاد بخورید زیرا سرشار از ویتامین، مواد معدنی و فیبر است. هر چقدر سالاد شما رنگی تر باشد مزایای بیشتری برای سلامتی‌تان خواهد داشت. مصرف سالاد همچنین باعث ایجاد حس سیری در شما می‌شود. سعی کنید در مصرف وعده غذایی اصلی زیاده روی نکنید. وعده غذایی اصلی باید حاوی کربوهیدرات‌هایی همچون برنج، پاستا، سیب زمینی یا بلغور و نیز اشکال پروتئینی مختلف از جمله گوشت، مرغ یا ماهی باشد. مصرف سبزیجات پخته را فراموش نکنید. زمانی که می‌خواهید استارتر و مواد شیرین را میل کنید باید تعادل را مد نظر داشته باشید زیرا این گونه مواد سرشار از چربی، نمک و شکر هستند. خوردن این مواد را کنار نگذارید.


منبع:

 

 

 نظر دهید »

تربیت دینی فرزندان

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 

بهتر است والدین مسایل جنسی را به بچه ها نگویند. این کار را به یک فرد نزدیک و آگاه و آشنا بسپارند. مثلا گروه های نوجوان ها در مساجد. گروه های هم سن که معمولا مربی جوان دارند.
چون هم گفتنش برای دوطرف سخت است. هم حریم ها بین والدین و فرزند حفظ می شود. گاهی حرف دیگران دلنشین تر از والدین است و نوجوان راحت می تواند سوالاتش را مطرح کند.

اولین دوره کنجکاوی جنسی کودکان حدود ۳- ۶ سال است. باید مراقب بود به خاطر کنجکاوی دچار سوء استفاده جنسی نشوند؛ مثلا حتی با دکتر بازی.
این سن برای توضیح مسایل ابتدایی جنسی مناسب است. مسایلی مثل تعریف جنسیت، تفاوت دو جنس، فرق های فیزیکی و روحی، از همه مهم تر مراقبت از بدن و ممانعت از هر جور تعرض به بدن.

- به بچه ها بگوییم کسی حق ندارد به عورتشان نگاه کند یا دست بزند. خودشان هم نباید دست بزنند.

- بعد از این رده سنی بچه ها در دوران خفتگی قرار می گیرند؛ یعنی حدود ۶ سالگی تا نزدیک بلوغ. در این دوره باید مراقبت کرد که کنجکاوی جنسی کودک با فیلم، تصویر و لباس و … تحریک نشود.

- دوره سوم، بیداری جنسی حوالی بلوغ است که در آن بهتر است از یک منبع غیر از والدین (یک پزشک آشنا، مربی مدرسه یا یک دوست) مسایل جنسی به طور کامل برای نوجوان گفته و روش های محافظت از خود هم کامل توضیح داده شود. البته در دل توضیح خود بلوغ و به خواست خود نوجوان.

ادامه »

 نظر دهید »

یک شبی مجنون نمازش را شکست

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

شعر از: مرتضی عبداللهی

 نظر دهید »

با سرچ مدافعان حرم آروم میشم

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

از هرچه بگذریم سخن عشق خوشتر است.

با سلام….

کمی خودمانی میخوام بنویسم.

من تو این وبلاگ مطالب مختلفی میذارم،فرهنگی،سیاسی،اخلاقی و علمی و….اما یه جاهایی وقتی مینویسم، دستام می لرزه،آسمون چشام ابری میشه و می شکنم اونم وقتی پای یه مدافع حرم وسط باشه.هر وقت دلم از خیلی چیزایی که نباید ببینیم از دورو وریامون و مخصوصا مسئولین می بینم و خیلی از شماها هم حتمن می بینید،بغضم می گیره و برا اینکه آروم بشم دست به دامن اینترنت میشم و با سرچ مدافعان حرم آروم میشم. میگن خون شهداء تاثیرگذاره،واقعا من اینو به عینه حس کردم،لمس کردم و چشیدم هر وقت احساس خفگی میکنم و دنبال یه هوای تازه می گردم برا نفس کشیدن پامیشم میرم مزار شهداء و یه گوشه فقط نگاه می کنم و میگم شهداء آرومم کنید…..

 

اینم تقدیم به دلای عاشق کوثربلاگیا

عکسا تکرارین ولی خب بازم دل هر عاشقی رو می لرزونن…



 

 

 

 2 نظر

آرزوی حضرت مریم

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

پس از آنکه حضرت مریم علیها السّلام از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السّلام جنازه ی او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»
مریم علیها السّلام پاسخ داد: «آری، آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه می گرفتم»

منبع:منبرک

 نظر دهید »

سر شهرالله

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

چرا رمضان شهرالله است؟

ماه مبارک رمضان به تعبیر پیامبر اکرم (ص) شهرالله یعنی ماه خداست که در خطبه هفته آخر ماه شعبان فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ»؛

ای مردم،‌ ماه خدا توأم با برکت و رحمت و مغفرت به سوی شما آمد.

البته همه ماه‌ها ماه خدا و همه زمان‌ها مخلوق خداست و اختصاص به یک ماه رمضان ندارد. این برای نشان دادن عظمت و کرامت و شرافت این ماه مبارک است؛ چنانکه کعبه مکرمه را بیت‌الله یعنی خانه خدا نامیده‌اند و حال آنکه اولاً خدا احتیاج به خانه ندارد، این ماییم که برای مصونیت از سرما و گرما و دیگر آفات و بلیات احتیاج به خانه داریم و ثانیاً تمام خانه‌ها و تمام مکان‌ها از آن خدا و ملک خداست و اختصاص به کعبه و مکه ندارد. پس این تعبیر بیت‌الله و خانه خدا،‌اشعار به شرافت و فضیلت فوق‌العاده‌ کعبه و این چهاردیواری واقع در مکه دارد که به اصطلاح علمی اضافه بیت به الله را، اضافه تشریفیه می‌نامند؛ یعنی برای شرف‌بخشی به کعبه آن را به خود نسبت داده و خانه خودش نامیده و فرموده است:

(… وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِىَ لِلطَّائِفِینَ …)؛

… ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه‌ام را برای طواف‌کنندگان آماده سازید …

تعبیر به «بیتی» فرموده است؛ یعنی خانه من از ماه مبارک رمضان نیز تعبیر به «شهرالله» یعنی ما خدا و ضیافة‌الله یعنی مهمانی خدا شده است که رسول اکرم (ص) فرموده است:

«دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ»؛

شما [بندگان خدا] در این ماه [خدا] به مهمانی دعوت شده‌اید.

«وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَةِ اللَّهِ»؛

و مورد اکرام خدا قرار گرفته‌اید. حال آنجا که مهمانسرا، مهمانسرای خدا باشد و میزبان هم خدا، باید اندیشید که چه طعامی عائد انسان خواهد شد. ولی با این شرط که آدمی هم موقعیت میزبان را بشناسد و هم پی به ارزش آن طعام ببرد. آنها که ارباب معترفند و پی به عظمت میزبان و ارزش آن طعام برده‌اند، می‌توانند از این دارالضیافه ماه مبارک رمضان بهره‌ها برگیرند و جوهر جان خود را منور به انوار الهی کنند.

بخشی از سخنان آیت الله ضیائی

 نظر دهید »

آنقدر حرف در این سینه جمع شده...

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

میرزای قمی باب باز شدن گره ها

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

میرزای قمی باب باز شدن گره ها

بعد از فاطمه معصومه(س)،مادر‌‌‌‌قم فردی را به عظمت میرزای قمی(ره) نداریم/حضرت آیه الله العظمی اراکی  فرمودند: هرگز نشد که من مشکلی داشته باشم و یک سوره قرآن برای میرزای قمی بخوانم و مشکل من حل نشود!
این فرمایش ایشان بسیار مهم است؛ زیرا این بزرگوار حدود صد سال عمر شریفشان بود؛ یعین در طول این عمر.

 

حضرت آیت الله بهجت (ره) درباره یکی از کرامت های مرحوم میرزای قمی در زمان حیات ایشان فرمودند:

شخصی که مقابل مقبره مرحوم قمی دفن شده است از اهالی قفقاز بوده است که در زمان حیاتش با کاروانی از قفقاز که در آن دوران در قلمروایران بوده جهت انجام مراسم حج , عازم مکه معظمه می گردد وپس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج قدری سوغات می خرد و در همیانش می گذارد و به جده می رود و سوار بر کشتی می شود تا به ایران برگردد. از بدحادثه همیان و سوغات و پولهای داخل آن در دریا می افتد و او هرچه تلاش میکند موفق نمی گردد که آنها را از آب خارج سازد.شدیدا ناراحت و افسرده می شود و چون دل پاک و باصفائی داشته ؛ خود را به نجف می رساند و به حرم حضرت علی (ع) می رود و پس از زیارت به حضرت عرض می کند : من همیانم را از شما میخواهم . شب در خواب حضرت به او می فرمایند: برو همیانت را از میرزای قمی بگیر! روز بعد مجددا به حرم می رود و به حضرت عرض می کند : من میرزای قمی را نمی شناسم و همیانم را از شما می خواهم! شب دوباره خواب می بیند و که حضرت به او می فرمایند : به قم برو و همیانت را از میرزای قمی بگیر! صبح از خواب بر می خیزد ؛ پیش خود می گوید : اینجا کجا و قم کجا. مجددا به حرم می رود و همیانش را از حضرت می خواهد . اما شب باز حضرت را درخواب می بیند که به او می فرمایند: برو همیانت را در قم از میرزای قمی بگیر. بالاخره چاره ای جز این نمی بیند که روانه قم گردد و برای خرج سفر قدری پول از رفقایش قرض می گیرد و به قم میرسد . سراغ خانه میرزای قمی را می گیرد و بعد ا زظهرخود را به خانه میرزای قمی می رساند. معمولا در آن ساعت مرحوم میرزای قمی به استراحت می پرداختند و از این رو وقتی در می زند خادم پشت در می آید و می گوید : چه کار داری ؟ آن مرد می گوید با میرزا کار دارم . خادم می گوید : میرزا استراحت می کند برو یک ساعت دیگر بیائید. مرحوم میرزا از داخل خانه صدا می زند که من بیدارم و خادم را فرا خواند وهمیانی به خادم می دهد و می فرماید: این همیان را به آن مرد بدهید! آن مرد همیانش را می گیرد و بدون اینکه میرزا را ببیند خداحافظی می کند و متوجه نمی شود چه کرامتی از میرزای قمی سرزده است. وقتی به قفقاز می رسد پس از آنکه دیدارها و رفت و آمد دوستان و خویشان به منزل او تمام می شود و خانه خلوت می شود و خستگی سفر را از تن بیرون می برد با خانواده اش به گفتگو می پردازد و جریان سفر و از دست دادن و مجددا به دست آوردن همیانش را نقل می کند. زنش می گوید: چگونه همیانت در جده به دریا افتاد و تو آن را در قم به دست آوردی و آیا وقتی در قم سراغ همیانت رفتی ار تو نشانی اجناس داخل آن را نپرسید؟ مرد گفت : نخیر . من درخانه میرزا رفتم و خادم آمد و گفت : میرزا مشغول استراحت هستند ؛ناگهان میرزا از اندرون خانه خادم را صدا زد و همیان را به او داد تا به من بدهد. زنش گفت: آخر چطورنامت را نپرسید و ازکجا دانست که تو در خانه را زده ای و از کجا می دانست که چه کاری داری و اصلا چطور همیان سر از خانه میرزا درآورده بود! مرد تازه متوجه شده بود که چه کرامت بزرگی از میرزا صادر شده است و او غافل بوده ! خیلی ناراحت و متاسف شد. زنش نیز او را سرزنش کرد که چطورتو چنین کرامت عظیمی را از آ ن مرد الهی دیده ای و لااقل داخل خانه نرفتی که او را ببینی و دستش را ببوسی و همین طور همیان را گرفتی و آمدی! مرد تصمیم می گیرند که زندگی خود را در قفقاز رها کند و به قم بیاید و مقیم قم و خادم خانه میرزا گردد. روزی که او به قم می رسد مرحوم میرزا رحلت کرده و مردم او را تشییع می کردند . او نیز به جمع تشییع کنندگان ملحق می شود و شدیدا متاثر می گرددو می گرید و بر سر و سینه می زند و تصمیم می گیرد که خادم مقبره و مجاور قبر مرحوم میرزا گردد و بالاخره پس از آن که می میرد او را پائین قبر مرحوم میرزا دفن می کنند. 

در ادامه مطلب بخشی از زندگینامه این عالم بزرگوار آمده است

 

ادامه »

 نظر دهید »

مهمانان شهر اگر تنبلی نمی‌کنند، هنر نکرده‌اند...

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

اوصاف مهمانان شهر خدا

مهمانان شهر اگر تنبلی نمی‌کنند، هنر نکرده‌اند، چون سبک‌بالند، و اگر بی‌کار نمی‌مانند کار فوق العاده‌ای نکرده‌اند، چون هیچ وقت خسته نمی‌شوند. اگر دقت در اعمال دارند، به این دلیل است که کار دیگری در دیده ندارند، و اگر رقّت در احوال دارند، به این دلیل است که بار دیگری در دل ندارند. اگر خوبی فردا را می‌بینند، چون امروز را ندیده گرفته‌اند و اگر بدی دیروز را می‌بینند، چون فردا را دیده‌اند.

اگر پرواز می‌کنند، چون زمین گنجایش آنان را ندارد و اگر به فکر عروجند چون پرواز را دوست دارند. اگر خاکی‌اند، چون جا در افلاک دارند و از چند صباح خاک‌نشینی ملال ندارند و اگر دیده‌هایشان بارانی است، چون دل‌هایشان بهاری است و ابرها از اقیانوس حزن زیبای طوفانی‌شان برآمده است. خلاصه هیچ هنری نکرده‌اند اگر خیلی خوبند، ولی زیبا و ستودنی‌اند.

طوری عبادت و طاعت می‌کنند که گویی تاکنون همۀ عمر را به بطالت گذرانده‌اند و اکنون می‌خواهند گذشته را جبران کنند، و به قدری از معصیت می‌ترسند که انگار این آخرین گناهی است که اگر انجام دهند دیگر عاقبت به خیر نخواهند شد و روی سعادت را هم نخواهند دید. در دفترچه‌های حساب خود فقط آمار گناهانشان را می‌نویسند و وقت خود را برای یادداشت کارهای خوبشان تلف نمی‌کنند.

منبع:کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان

 1 نظر

درمان قلب آلوده

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

درمان قلب آلوده به کینه

نفس مؤمن، وصلِ به الله است و مثل الله آرام و بزرگ. آنقدر بزرگ که کینه دیگران به سرعت در آن ذوب شده و از بین می‌رود. او همواره در صُلح با دیگران است و انسانها در کنار او به امنیت می‌رسند/ابتلای قلب به کینه، نشان می‌دهد که باطن این شخص پاک نیست. باطن ناپاک برای یک مؤمن، فحشایی عظیم به شمار می‌رود و چون سرطانی خطرناک او را می‌آزارد.

یکی از بارزترین و بزرگترین مصادق آزار، اهانت و یا توهین به دیگران است. گاهی وجود بعضی از کمالات (حسی، وهمی، عقلی، و یا حتی معنوی) در انسان، عامل خودشیفتگی و خودبرتربینی در او شده و راه را برای تحقیر دیگران توسطِ او باز می‌کند. در کمالات حسی، می‌توان به چند مثال زیر اشاره کرد:

گاه ثروتمندی به واسطه‌ دارایی‌های خود، نیازمندی را ریز دیده و او را تحقیر می‌کند. و یا کسی به سبب زیبایی در چهره و یا اندامش، چهره و اندام دیگران را به سُخره می‌گیرد. گاه ممکن است انسانی را به واسطه نداشتن فرزند و یا عدم توانایی در باروری تحقیر نموده و او را بدین وسیله بیازارند و …

در کمالات حیوانی نیز، موفقیت‌هایی که انسان‌ها در ازدواج، اشتغال، مسکن و … کسب می‌کنند می‌تواند مایه‌ خودبرتربینی آنان و تحقیر دیگران شود.

کمالات عقلی مانند: سطحِ بالای تحصیلات، کسب مقامات عالیِ علمی و … می‌تواند عاملی برای کوچک دیدنِ انسان‌های دیگر و توهینِ به آنان شود.

در کمالات معنوی نیز می‌توان به کثرت عبادت‌ها و اعمال خیری اشاره کرد که فرد را به توهم برتر بودن نسبتِ به دیگران دچار نموده و او را به سمت آلوده دیدنِ دیگران و تحقیر و توهینِ آنان سوق دهد.

ادامه »

 1 نظر

ناگفته هایی از ماجرای عاشقانه زندگی شهید چمران

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 

 

پدرم بین آفریقا و چین تجارت می‌ كر د و من فقط خرج می‌كردم، هر طوری كه می‌خواستم. پاریس و لندن را خوب می ‌شناختم، چون همه لباس‌هایم را از آنجا می‌خرید.

در دیداری كه به اصرار امام موسی صدر برگزار شد، ایشان به من گفت: «ما مؤسّسه‌ای داریم برای نگهداری بچّه‌های یتیم. فكر می‌كنم كار در آنجا با روحیه شما سازگار باشد. من می‌خواهم شما بیایی آنجا با چمران آشنا شوی» و تا قول رفتن به مؤسّسه را از من نگرفت، نگذاشت برگردم.

یك شب در تنهایی همانطور كه داشتم می‌نوشتم، چشمم به یك نقّاشی كه در تقویمی ‌چاپ شده بود، افتاد. یكی از نقّاشی‌ها زمینه‌ای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع كوچكی می‌سوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود. زیر نقّاشی به عربی شاعرانه‌ای نوشته شده بود:

«من ممكن است نتوانم این تاریكی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی كوچك، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می‌دهم و كسی كه دنبال نور است، این نور هر چقدر كوچك باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».

آن شب، تحت تاثیر این شعر و نقّاشی خیلی گریه كردم.

هنوز پس از گذشت این مدّت، نمی‌توانم نهایت حیرتم را در اوّلین برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصویر درك كنم. او كسی نبود جز «مصطفی چمران»… .

مصطفی لبخند به لب داشت و من خیلی جا خوردم، فكر می‌كردم كسی كه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می‌ترسند، باید آدم قسی‌ ای باشد، حتی می‌ترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیر كرد… .

مصطفی شروع كرد به خواندن نوشته‌های من، گفت: «هر چه نوشته‌اید خوانده‌ام و دورادور با روحتان پرواز كرده‌ام» و اشك‌هایش سرازیر شد… .

من با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بودم. حجاب درستی نداشتم و … .

یادم هست در یكی از سفرهایی كه به روستاها می‌رفتیم، مصطفی در داخل ماشین هدیه‌ای به من داد. اوّلین هدیه‌اش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بودیم، خیلی خوشحال شدم و همانجا باز كردم دیدم روسری است. یك روسری قرمز با گل‌های درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند».

من می‌دانستم بقیه افراد به مصطفی حمله می‌كنند كه شما چرا خانمی ‌را كه حجاب ندارد می‌آوری مؤسّسه، ولی مصطفی خیلی سعی می‌كرد ـ خودم متوجّه می‌شدم ـ مرا به بچه‌ها نزدیك كند. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوام آنچنانی دارد، اینها روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یك بچه كوچك قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد… .

آن روز همین كه رسید خانه (دو ماه از ازدواجشان گذشته بود) در را باز كرد و چشمش افتاد به مصطفی شروع كرد به خندیدن. مصطفی پرسید «چرا می‌خندی» و غاده كه چشم‌هایش از خنده به اشك نشسته بود گفت «مصطفی تو كچلی … من نمی‌دانستم!» مصطفی هم شروع كرد به خندیدن…

…گفتند داماد باید بیاید كادو بدهد به عروس. این رسم ماست. داماد باید انگشتر بدهد. من اصلا فكر اینجا را نكرده بودم. مصطفی وارد شد و یك كادو آورد، رفتم باز كردم دیدم شمع است. كادوی عقد، شمع آورده بود. متن زیبایی هم كنارش بود. سریع كادو را بردم قایم كردم. همه گفتند چی هست، گفتم «نمی‌توانم نشان بدهم» اگر می‌فهمیدند می‌گفتند داماد دیوانه است. برای عروس كادو شمع آورده.

مادرم گفت: «حال شما را كجا می‌خواهد ببرد؟ كجا خانه گرفته؟» گفتم: می‌خواهم بروم مؤسسه با بچه‌ها » مادرم رفت آنجا را دید، فقط یك اتاق بود با چند صندوق میوه به جای تخت … .

مادرم یك هفته بیمارستان بستری بود … مصطفی دست مادرم را می‌بوسید و اشك می‌ریخت. مصطفی خیلی اشك می‌ریخت. مادرم تعجب كرد. شرمنده شده بود از این همه محبت.

روزی كه مصطفی به خواستگاری‌اش آمد مامان به او گفت: «شما می‌دانید این دختر كه می‌خواهید با او ازدواج كنید چطور دختری است؟ این صبح‌ها كه از خواب بلند می‌شود هنوز رفته كه صورتش را بشوید و مسواك بزند كسی تختش را مرتب كرده لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده و قهوه آماده كرده‌اند. شما نمی‌توانید با مثل این دختر زندگی كنید، نمی‌توانید برایش مستخدم بیاورید اینطور كه در خانه‌اش هست». مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت: «من نمی‌توانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول می‌دهم تا زنده‌ام، وقتی بیدار شد، تختش را مرتب كنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شهید شد، اینطور بود. حتی وقت‌هایی كه در خانه نبودیم در اهواز در جبهه اصرار می‌كرد خودش تخت را مرتب كند. می‌رفت شیر می‌آورد خودش قهوه نمی‌خورد ولی می‌دانست ما لبنانی‌ها عادت داریم، درست می‌كرد.

… من گاهی به نظرم می‌آمد مصطفی سعه‌ای دارد كه می‌تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه سختی‌های زندگی مشتركمان در مدرسه جبل عامل را.

خانه ما دو اتاق بود در خود مدرسه همراه چهارصد یتیم … یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان ( كه لبنانی‌ها رسم دارند و دور هم جمع می‌شوند ) مصطفی مؤسسه ماند نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم؛ «دوست دارم بدانم چرا نیامدید خانه پدرم» مصطفی گفت، الان عید است خیلی از بچه‌ها رفته‌اند پیش خانواده‌هایشان اینها كه رفته‌اند وقتی برگردند برای این دویست، سیصد نفری كه در مدرسه مانده‌اند تعریف می‌كنند كه چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌ها ناهار بخورم سرگرمشان كنم كه اینها هم چیزی برای تعریف كردن داشته باشند». گفتم: «خوب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردید؟ و نان و پنیر و چای خوردید» گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچه‌ها نمی‌دیدند شما چی خورده‌اید» اشكش جاری شد گفت: «خدا كه می‌بیند».

آخرین نامه مصطفی را باز كرد و شروع به خواندن كرد: «من در ایران هستم ولی قلبم با تو در جنوب است در مؤسسه در صور. من با تو احساس می‌كنم فریاد می‌زنم می‌سوزم و با تو می‌دوم زیر بمباران و آتش. من احساس می‌كنم با تو به سوی مرگ میروم، به سوی شهادت؛ به سوی لقای خدا با كرامت. من احساس می‌كنم هر لحظه با تو هستم حتی هنگام شهادت. حتی روز آخر در مقابل خدا. وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره می‌كند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس كنید كه وجودتان در وجودم ذوب می‌شود. عشق را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق كه مصیبت را به لذت تبدیل می‌كند مرگ را به بقا و ترس را به شجاعت…».

حتی حاضر نبود كولر روشن كند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می‌آمد اما می‌گفت، «چطور كولر روشن كنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می‌جنگند».

غاده اگر می‌دانست مصطفی این كارها را می‌كند، عقب نمی‌آید اهواز می‌ماند و اینقدر به خودش سخت می‌گیرد هیچ وقت دعا نمی‌كرد زخمی‌ بشود و تیر به پایش بخورد. هر كس می‌آمد مصطفی می‌خندید و می‌گفت: «غاده دعا كرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم».

قرار نبود برگردد… من امشب برای شما برگشته‌ام

- نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشته‌ای برای كارت آمدی

- امشب بر گشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود. تو می‌دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نكرده‌ام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم كه اینجا باشم… .

وارد اتاق شدم دیدم مصطفی روی تخت دراز كشیده فكر كردم خواب است او را بوسیدم. مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت یك روز كه آمدم دمپایی‌هایش را بگذارم جلوی پایش خیلی ناراحت شد دوید دو زانو شد و دست‌هایم را بوسید… آن شب خیلی تعجب كردم كه وقتی حتی پایش را بوسیدم تكان نخورد احساس كردم بیدار است اما چیزی نمی‌گوید چشم‌هایش را بسته بود… و گفت: «من فردا شهید می‌شوم» … ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید اگر رضایت ندهید شهید نمی‌شوم … من فردا از اینجا می‌روم و می‌خواهم با رضایت كامل شما باشد… آخر رضایتم را گرفت … نامه‌ای داد كه وصیتش بود گفت تا فردا باز نكنید.

چرا داشت با فعل گذشته به مصطفی فكر می‌كرد؟ مصطفی كه كنار اوست. نگاهش كرد. گفت: «یعنی فردا كه بروی دیگر تو را نمی‌بینم؟» مصطفی گفت :«نه» غاده در صورتش دقیق شد و بعد چشمهایش را بست گفت: «باید یاد بگیرم، تمرین كنم چطور صورتت را با چشم بسته ببینم» یقین پیدا كردم كه مصطفی امروز اگر برود دیگر بر نمی‌گردد. دویدم و كلت كوچكم را بر داشتم آمدم پایین. نیتم این بود مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود … مصطفی در اتاق نبود… .

…بعد بچه‌ها آمدند كه ما را ببرند بیمارستان گفتند دكتر زخمی‌ شده، من بیمارستان را می‌شناختم وارد حیاط كه شدیم من دور زدم رفتم طرف سردخانه. می‌دانستم كه مصطفی شهید شده و در سردخانه است زخمی ‌نیست.

من آگاه بودم كه مصطفی دیگر تمام شد… .

احساس می‌كردم خدا خطرات زیادی رفع كرد به خاطر مرد صالحی كه یك روز قدم زد در این سرزمین به خلوص … مصطفی ظاهر زندگیش همه سختی بود. واقعا توی درد بود مصطفی. خیلی اذیت شد. شب‌ها گریه می‌كرد راه می‌رفت ..بیدار می‌ماند ..آن لحظه در سردخانه وقتی دیدم مصطفی با آن سكینه خوابیده، آرامش گرفتم.

چون ما در تهران خانه نداشتیم، در مسجد محل، محله بچگی‌اش غسلش داده بودند و او با آرامش خوابیده بود من سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و تا صبح در مسجد با او حرف زدم … .

… تا ظهر مراسم تمام شد و مصطفی را خاك كردند. آن شب باید تنها برمی‌گشتم آن لحظه احساس كردم كه مصطفی واقعا تمام شد… . بعد از شهادت مصطفی از خانه بیرون آمدم چون مال دولت بود هیچ چیز جز لباس تنم نداشتم حتی پول نداشتم خرج كنم … .

… هر شب را یكجا می‌خوابیدم و بیشتر در بهشت زهرا كنار قبر مصطفی … .

از لبنان كه آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه و در ایران هم كه هیچ … .

می‌گفت دوست دارم از دنیا بروم و هیچ نداشته باشم جز چند متر قبر و اگر این را هم یكجور نداشته باشم بهتر است …

خدایا من از تو یك چیز می‌خواهم با همه اخلاصم كه محافظ غاده باش و در خلا تنهایش نگذار! من می‌خواهم كه بعد از مرگ او را ببینم در پرواز. خدایا! می‌خواهم غاده بعد از من متوقف نشود و می‌خواهم به من فكر كند مثل گلی زیبا كه در راه زندگی و كمال پیدا كرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. می‌خواهم غاده به من فكر كند، مثل یك شمع مسكین و كوچك كه سوخت در تاریكی تا مرد و او از نورش بهره برد برای مدتی بس كوتاه.

می‌خواهم او به من فكر كند، مثل یك نسیم كه از آسمان روح آمد و در گوشش كلمه عشق گفت و رفت به سوی كلمه بی‌نهایت.

خانم غاده چمران بعد از شهادت ایشان خواب او را می بینند و این گونه تعریف می کنند:"مصطفی” در صندلی چرخ داری نشسته بود و نمی توانست راه برود دویدم و پرسیدم :مصطفی چرا این طور شدی؟ ،گفت:شما چرا گذاشتید من به این روز برسم،چرا سکوت کردید؟،پرسیدم :مگر چه شده؟،گفت:برای من مجسمه ساخته اند ،نگذار این کار را بکنند برو آن را بشکن.

بعد از اینکه این خواب را دیدم پرس و جو کردم و شنیدم که در دانشگاه شهید چمران اهواز از مصطفی مجسمه ساخته اند.وسپس می گوید:این که خواب مجسمه چمران را دیدم این است.

… گاهی فکر می کنم اگر همه ی ایران را به نام چمران می کردند این، دلم خوش می کند؟ آیا این یک لحظه از لبخند مصطفی، از دست محبت مصطفی را جبران می کند، هرگز! اما وقتی دانشگاه شهید چمران مثل چمران را بپروراند، چرا.

مصطفی کسی نیست که مجسمه اش را بسازند و بگذارند. این یک چیز مرده است و مصطفی زنده است. در فطرت آدم ها، در قلب آن ها است. آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همانطور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دست گیری کند. در تهران که تنها بودم نگاه می کردم به زندگی که گذشت و عبور کرد. من کجا؟ ایران کجا؟ من دختر جبل عامل و جنوب لبنان! من همیشه می گفتم اگر مرا از جبل عامل بیرون ببرند می میرم، مثل ماهی که بیفتد بیرون آب. زندگی خارج از لبنان و شهر صور در تصور من نمی آمد. به مصطفی می گفتم « اگر می دانستم انقلاب پیروز می شود و قرار به برگشت ما به ایران و ترک جبل عامل است نمی دانم قبول می کردم این ازدواج را یا نه.» اما آمدم و مصطفی حتی شناسنامه ام را به نام «غاده چمران» گرفت که در دار اسلام بمانم و برنگردم و من، مخصوصا وقتی در مشهد هستم احساس می کنم خدا به واسطه این مرد دست مرا گرفت، حجت را بر من تمام کرد و از میان آتشی که داشتم می سوختم بیرون کشید. . . .

منبع:کتاب نیمه پنهان ماه

 

 نظر دهید »

بخشش از بزرگی روح است

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 

متنفر شدن از آدمها مطمئناً خیلی آسان‌تر از بخشیدن کسانی است که به شما بدی کرده‌اند. نمی‌خواهیم بگوییم که بخشش چیزی است که باید راحت آن را خرج کنید. بخشش همه اراده شما را می‌گیرد و در روند آن مجبور خواهید شد بخشی از آنکه هستید را هم بدهید.

بسیاری از متخصصین ادعا می‌کنند که برای گذشتن از آسیبی که کسی به شما می‌زند، باید تمایل به بخشیدن آن فرد داشته باشید. بااینکه گفتن این سخت نیست اما در واقعیت آنقدرها هم که تصور می‌کنید آسان نیست. برای خیلی‌ها ممکن است سال‌ها طول بکشد تا بتوانند کسی را ببخشند، مخصوصاً در مواردی که فرد متوجه آسیب جدی شده باشد. و البته کسانی هم هستند که هیچوقت کسانی که به آنها صدمه می‌رسانند را نمی‌بخشند.

انواع بخشش
از نظر پروفسور وورسینگتون، استاد دانشگاه ویرجینیا، دو نوع بخشش (انواع بخشش) وجود دارد:
بخششِ نوعِ اول، با فراموش کردنِ افکار خشم آلود نسبت به فرد مورد نظر است. مثلاً شما به خود می‌گویید که من نمی‌خواهم انتقام بگیرم، اصلاً می‌خواهم به طور کامل آن فرد را فراموش کنم. که البته این نوعِ بخشش خیلی مطلوب نیست، چون شما در وجودتان هنوز اندکی خشم دارید.
بخششِ نوعِ دوم، عوض کردنِ احساس است، شما تنفر را فراموش نمی‌کنید، بلکه آن را با محبت عوض می‌کنید. از نظرِ پروفسور این نوع بخشش به سلامت شما کمکِ زیادی می‌کند، فکرِ شما را کاملاٌ باز می‌کند و به شما قدرت می‌دهد.

دلایل بخشش

بهبود فعالیت مغز با بخشش
بخشش مانند اکسیژنی است که فعالیت مغز را بهبود می بخشد و چنانچه دیگران را نبخشید خودتان از آرامش و سلامت روان فاصله می گیرید. برای این که بتوانیم بخشیدن را تمرین کنیم می توانیم این راهکارها را به کار ببندیم. اول این که به نهایت بخشیدن فکر کنید.یعنی بررسی کنید چنانچه فرد مورد نظر یا واقعه اتفاق افتاده را نبخشید چه چیزی عایدتان خواهد شد. راهکار دیگر این است که فهرستی از نام افراد مهم زندگیتان که هنوز از آنها دلخورید، تهیه کنید و جلوی نامشان بنویسید از کدام رفتار و عملکرد آنها دلخورید.

نفرت و خشم سم است
گاهی اوقات بخشش را می توان با چشم پوشی از اشتباههای دیگران ممکن ساخت. کسی که اشتباه دیگری را می بخشد لذت زیادتری از فرد بخشوده شده کسب می کند. عفو و بخشش باید در شخصیت گنجانده شود و نه به عنوان پاسخ به توهینها بلکه به عنوان روش زندگی قرار بگیرد، زیرا نفرت و خشم مانند سم به انسان صدمه میزند. بخشش مانند پادزهر عمل میکند، بهترین انتقام در برابر دشمنان داشتن یک زندگی موفق و شاد است، از دشمن به عنوان کسی استفاده کنید که باعث رشد شده و برای مبارزه با انرژیهای بد توانمند شوید،بخشش موجب آزاد کردن خشم،ترس و درد می شود و دریچه های قلب را به شادی، صلح و عشق باز می کند.بخشیدن ظاهرا كار راحتی نیست برای همین بخشش كار كسی است كه قدرت دارد.

قدرت بخشش را دست کم نگیرید
محققان می گویند: قدرت بخشش را دست کم نگیرید،بخشش کلید سلامت عاطفی، روانی و جسمی است. افراد بیرحم مستعد ابتلا به مشکلات قلبی و عروقی، دردهای مزمن، اختلال عملکرد عصبی،سیستم ایمنی سرکوب شده،اضطراب و افسردگی بوده و از داشتن یک زندگی اجتماعی خوب محروم هستند. پرورش کینه در دلها باعث می شود جهان خصمانه به نظر برسد.مطالعات نشان می دهند بیمارانی که از دردهای مزمن رنج می برند، بعد از رها کردن کینه و خصم و توجه به بخشندگی زخمها و دردهایشان التیام می یابد. همچنین زن و شوهرهایی که به راحتی همدیگر را عفو می کنند و اشتباه های هم را می بخشند و احساس خیرخواهانه ای را به هم ابراز می کنند درگیری و مشکلات شان را به طور موثرتری حل می کنند و دردشان کم می شود.

مراحل بخشش

عمل بخشش در یک لحظه اتفاق نمی‌افتد،مرحله به مرحله انجام می‌شود

مراحل بخشش
عمل بخشش و گذشت در یک لحظه اتفاق نمی‌افتد ، مرحله به مرحله انجام می‌شود. ادوارد هالودل در کتاب خود به نام «شهامت بخشش» این مراحل را به چهار دسته تقسیم می‌کند:
مرحله اول : پذیرش ناراحتی. بخشش با غصه و ناراحتی شروع می‌شود. ممکن است فرد، گروه یا سازمانی شما را رنجانده باشد. اگر می‌خواهید آنها را ببخشید باید به خودتان بقبولانید از رفتار آنها رنجیده‌اید. پس از آن که پذیرفتید آسیب دیده‌اید دچار احساسات منفی چون خشم، ناراحتی، ترس، تعجب، گیجی و ناامیدی می‌شوید و همین احساسات مانند باتلاق شما را در خود فرو می‌برد.

مرحله دوم : تسکین خشم و نفرت. پس از رنجیده شدن خاطرات تلخ ذهن‌تان را پر می‌کند اینجاست که باید سعی کنید به اعتقادات و باورهایتان پناه ببرید و اجازه ندهید خشم و ناراحتی بر رفتارتان تاثیر بگذارد. آنچه در این مرحله به شما کمک می‌کند، شناخت ارزش‌هایتان در زندگی است. باید از خود بپرسید من می‌خواهم این رنج و سختی را به چه چیز تبدیل کنم؟

مرحله سوم : تمرین کردن. در این مرحله باید تلاش کنید با استفاده از کنترل احساسات دیوانه‌وارتان از شر قلاب خلاص شوید. احساس همدردی با دشمنتان می‌تواند در خلاصی از این قلاب نقش مهمی داشته باشد. همچنین با توجه به روحیه‌ای که دارید، می‌توانید به دعا و عبادت متوسل شوید تا به این وسیله از احساسات بد خلاص شوید.

مرحله چهارم: همه چیز را رها کنید و به راه خود ادامه دهید. سعی کنید خشم و کینه را از خود دور کنید و مانع ورود آنها به قلبتان شوید. این کار را آنقدر تکرار کنید تا مطمئن شوید فاصله زیادی با خشم دارید. در این کار حتما پشتکار داشته باشید. مطمئن باشید بعد از بخشش در درون‌تان فضایی پاک و تازه آفریده‌اید و سالم‌تر و شاد‌تر خواهید بود.
در دل هر بخشیدنی احساس اینكه حق من پایمال شده هم قرار دارد. بخشیدن ظاهرا كار راحتی نیست برای همین بخشش كار كسی است كه قدرت دارد. تحقیقات علمی نشان داده كه بعضی‌ها‌ زودتر می‌بخشند.

تمرین آرامبخشی بخشایش
آرام بنشینید و چشمان خود را ببندید و بگذارید که جسم و ذهنتان استراحت کند.
خود را در یک صحنه تئاتر مجسم کنید.
شخصی که شما را آزرده و نیاز به بخشیدنش دارید بر صحنه تئاتر است.
سعی کنید او را به روشنی ببینید.
سپس تمام موهبتهای نیکو را برای او مجسم کنید. همه موهبتهایی که برای او پر معنا خواهد بود.او را با داشتن آن موهبتها متبسم و خوشبخت ببینید.
چند دقیقه این تصویر را نگه دارید، آنگاه بگذلرید محو شود.
وقتی او صحنه را ترک کرد ، خود را بر صحنه قرار دهید.
ببینید که همه موهبتهای نیکو به سراغ شما نیز می آید. خود را نیز متبسم و شاد ببینید.
نعمت کائنات در اختیار همه ماست.

منبع:بخش روانشناسی بیتوته

 نظر دهید »

هست.نیستیم.....

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

نمیدونم برا شما هم اتفاق افتاده یا نه؟ خیلی وقتا گیری و میلنگی،به هر دری میزنی آخرشم خسته و کوفته هیچ راه امید یا چه جور بگم هیچ روزنه ی نفسی نمیبینی؛یه گوشه کز میکنی و باخودت غر میزنی و میگی یعنی ای خدا کسی نیس کار منو درس کنه؛بعدش یهویی بغض می کنی و یاد آقای غریبت میافتی که گفته: نمک غذاتونم از ما بخواین و اینجاس که میفهمی آره روزنه ی امیدی هست.هست.هست.این ماییم که نیستیم.نیستیم.نیستیم.

 نظر دهید »

پوشش والدین در برابر فرزندان

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام


چشم كودك، چون دريچه‎اي باز است كه مي‎بيند، ذهن كودك چون دوربين عكاسي است، كه هر چه مي‎بيند در آن منعكس شده و ثبت مي‎گردد. بنابراين رفتار والدين بخصوص مادر تأثير فراواني بر روي كودكان دارد. كودك از مصالح و مفاسد امور اطلاعي ندارد و نمي‎تواند در كارهايش هدف‎گيري درستي داشته باشد، لذا تمام توجه‎اش به پدر و مادر و اطرافيان است، اعمال و حركات آنها را مشاهده مي‎نمايد و از آنان تقليد مي‎كند.والديني كه خواستار داشتن نسلي سالم و شريف هستند، به خاطر سلامت جسم و روان و اداي حق تربيت و اخلاق فرزندان شايسته است مراقبت‌هايي را در رفتار خود لحاظ کنند. با توجه به الگوگيري فرزندان از والدين، سبک زندگی والدين حتی طرز پوشش آنها در تربيت فرزندان تأثير گذار است. موضوع پوشش مادر از جمله اين بحث است که از چند جهت قابل توجه می باشد:

ادامه »

 نظر دهید »

وقتی تو نیستی...

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 

دیگر این جمعه را تاب بی تو ماندن نیست بگرد حضرت طه.

 نظر دهید »

نقش والدین در ماه مبارک رمضان

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

حجت الاسلام پسندیده: والدین نباید فرزندان را از دوستان خود منع کنند بلکه باید کنترل کنند/نقش والدین در ماه مبارک رمضان

در باب والدین چند نکته وجود دارد؛ یکی اینکه اولاً والدین باید به مواردی که می‌گویند عامل باشند، گفتار والدین تأثیر زیادی در فرزندان ندارد بلکه عملکرد آنهاست که تأثیر مستقیمی روی فرزندان دارد به همین دلیل اگر بچه‌ها در ماه مبارک رمضان که از والدین خویش نکات مثبتی را می‌بینند و آن ابعاد مثبت ماه مبارک رمضان را مشاهده کنند و اگر به جای اینکه از والدین بشنوند که مثلاً قرآن بخوانند واقعاً ببینند که والدین قرآن می‌خوانند، در مراسم‌ها شرکت می‌کنند و ماه مبارک روی آنها تأثیر مثبت گذاشته این تغییر رفتار والدین روی فرزندان تأثیر مثبت خواهد گذاشت.

ما باید ماه مبارک رمضان را برای فرزندانمان خوشایندسازی کنیم نباید کاری کنیم که جنبه‌هایی که مربوط به ماه مبارک رمضان می‌شود در کام فرزندان تلخ شود آنها باید یک خاطره خوشی از ماه مبارک داشته باشند این خوشایندسازی یکی از عوامل مهم به شمار می‌رود چرا که جنبه‌های مثبت هیجانات در خصوص حالت مثبتی که فرد پیدا می‌کند باعث می‌شود که به پدیده‌ای گرایش پیدا کند و در نهایت از آن تبعیت کند.

نکته بعدی کیفیت رابطه والدین با فرزندان است، پدر و مادرها باید رابطه گرم و صمیمی با فرزندان خود داشته باشند، جلسات گفت‌وگو با هم داشته باشند لازم است گاهی اوقات تلویزیون را خاموش کنند و دور هم با هم سخن بگویند و مشورت دهند این تعامل با فرزندان ایجاب می‌کند که رشته‌های ارتباط و محبت میان والدین و فرزندان عمیق‌تر شود.

اینکه برخی والدین می‌گویند کاری می‌کنیم جوان ما سراغ دوستانش نرود حرف صحیحی نیست؛به هر حال ما باید بپذیریم مقطعی از سن نوجوانی به بعد، گروه دوستان در فرزندان تأثیر گذارترند به هیچ عنوان والدین نمی‌توانند جانشین دوستان شوند، بنابراین اینکه برخی والدین می‌گویند کاری می‌کنیم جوان ما سراغ دوستانش نرود حرف صحیحی نیست و عملی هم نخواهد شد و در واقع به هیچ عنوان نمی‌توان دوستان را از حذف کرد و یا نادیده گرفت.

کاری که ما باید انجام دهیم این است که با برنامه‌ریزی و هدایت‌های پیشبری، آنها را به سمت دوستان خوب و مراکز خوبی که دوستان خوبی در آنجا وجود دارد سوق دهیم به طوری که از دوران کودکی به گونه‌ای به یکسری از مراکز و یکسری از آدم‌ها علاقه‌مند شوند که وقتی بزرگ شدند خودبه‌خود سراغ آنها روند و طبیعتاً با افراد ناباب رابطه پیدا نخواهند کرد و در این حالت است که رابطه آنها با دوستانشان بیمه خواهد شد.

بنابراین اگر بخواهیم آنقدر رابطه والدین با فرزندان را افزایش دهیم که رابطه دوستان حذف شود این شدنی نیست اصولاً کار درستی هم نیست، فرزندان ما نیاز دارند که از زندگی خانوادگی جدا شده و با محیط‌های دیگری از جمله دوستان آشنا شوند چون قرار است بعدها زندگی مستقلی داشته باشند و قاعدتاً باید بتوانند به صورت مستقل، خانواده‌های دیگری را نیز اداره کنند.

منبع:خبرگزاری فارس

 نظر دهید »

حاج آقا دولابی/کاسبی روحت را هم حساب کن

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

چگونه به کودکان خود بیاموزیم تا ویدئوها را نکته سنجانه تماشا کنند؟

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

آنها بیش از هر نسل دیگری غرق تصاویر متحرک شده‌اند.
خیلی وقت پیش نبود که تنها راه دیدن یک تصویر متحرک این بود که خودتان را به یک تئاتر برسانید و یک بلیط تهیه نمایید. اما این روزها کودکان دائماً در معرض تصاویر متحرک قرار درند: در تلویزیون، دستگاه‌های شخصی و حتی در تاکسی و آسانسور.
و بسیار حیاتی است که والدین با کودکان در مورد آنچه آنها می‌بینند صحبت کنند. چون از سنین بسیار ابتدایی غرق رسانه‌ها می‌شوند و نیاز دارند تا درمورد آنچه که می‌بینند نکته سنج‌تر باشند چون هرآنچه می‌بینند قابل اعتماد نیست.

والدین چگونه می‌توانند این صحبت ها را آغاز کنند؟
به عنوان یک فیلم ساز، مائورین رایان اولین چیزی که والدین را تشویق خواهد کرد تا درمورد کودکان سنین ابتدایی به کار ببرند این حقیقت است که هر چیزی که ما در فیلم می‌بینیم ساخته شده است. چه وسایل تئاتر، موها و آرایش و چه زاویه‌ای که از فیلم برداری از آن صورت می‌گیرد. او می‌گوید تمامی این چیزها آنجا نمی‌بودند مگر اینکه یک تصمیم بوده باشند.
کودکان دوران راهنمایی می‌توانند نقادانه در مورد این تصمیم‌ها بیاندیشند. هدف تهیه کننده چه بود؟ چرا آن را اینگونه انجام دادند؟ چیزی که شما درک می‌کنید چه تاثیری روی شما می‌گذارد؟
و در زمان دبیرستان به گفته رایان، والدین می‌توانند کودکان را به مبارزه و درک این سوءاستفاده تشویق کنند. پرسیدن سوال‌هایی مانند آیا واقعاً به چیزی که می‌بینید اطمینان دارید؟ وی به والدین توصیه می‌کند تا کودکان را تشویق کنند که این سوال را در چند مرحله از خود بپرسند. اولاً اینکه می‌توانند به ساختار‌های تولید رسانه‌ی واقعی نگاهی بیاندازند و ببینند چقدر خارج از واقعیت است و به روش‌های دستکاری شده تهیه شده‌اند. ثانیاً آنها می‌توانند منبع تصاویری که می‌بینند را جویا شوند. اگر انگیزه نهفته‌ای در سبکی که آن را تصویربرداری می‌کنند یا داستان را بیان می‌کنند وجود دارد آن را شفاف سازند.
کلام آخر، از بین تمامی سنین، برای والدین است تا به کودکان کمک کنند تا وراء تصاویر را ببینند، برای معنا. و این قلب فیلم سازی است. تلاش واقعی برای رسیدن به حقیقت.

منبع:راسخون

 نظر دهید »

در سفره‌ی افطار دلم جای شماست/پیامک میلاد امام حسن ع

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 

در نیمه‌ی ماه رمضان ماه برآمد
سالار کریمان جهان از سفر آمد
افطار کنید از رطبِ ذکرِ حسن جان
چون بر علی و فاطمه زیبا پسر آمد

————————————-
ماه من از تو ندیدم قمری زیباتر
نیست از نقش جمالت اثری زیباتر
این یقینم شده در عالم هستی از تو
مادر دهر ندارد پسری زیباتر

————————————-
در زمزمه‌ام ذکر دل آرای شماست
دل عاشق و دیوانه‌ی سیمای شماست
امشب همه جا حریم عشق حسن است
در سفره‌ی افطار دلم جای شماست

ادامه »

 نظر دهید »

رمضان یعنی...

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

معلوم نیست سال دیگه هم تو این مهمانی باشیم ها! پس امسال خوب استفاده کنیم.

 نظر دهید »

در بیکران تنهایی...

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

اگر اراده کنی که خودت را حفظ بکنی پروردگار هم هنگام ارتکاب گناهان ، برای تو ایجاد مانع میکند

« مرحوم آیت الله حق شناس (ره) »

 نظر دهید »

شاکر و مشکور

30 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

نماز می خوانی و عبادت می کنی و خدا را می خوانی بگو الهی شکر. چهار پنج بار الهی شکر بگو تا لااقل شیرینی شکر به لبت برسد. کم کم از خدا ممنون می شوی.دستگاه قلب و جان چنین است. از خدای خود که راضی شدید خدا هم از شما راضی می شود. می شوید راضیه مرضیه. شاکر و مشکور.

( حاج اسماعیل دولابی طوبای محبت ، 1391، ج3، صفحه 145. 146)

 نظر دهید »

چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟

29 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

میشه یه صلوات بفرستی....

29 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

وصیت نامه سردار شهید حسین همدانی

29 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

وصیت نامه عارفانه سردار شهید حسن همدانی/از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‎طلبم، از امام و مولایم حضرت آیت‌الله‎العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان‌شاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.

سپاس خدای را که نعمت‌ها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.

دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت‌های مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملت‌ها، عصر زوال طاغوت‌ها، عصر فروپاشی قدرت‌های استکباری و عصر برگشتن به خویشتن.

خدا را هزاران شکر به خاطر نعمت‌هایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شده‌اند.

زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئه‌ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملت‌ها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند.

چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و ۱۰ سال در اردوگاه‌های حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.

خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت‌ برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع).

مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه‌دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‎ها عبور می‎دهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.

بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می‎کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع‎ها این نفس سرکش سراغ من می‎آمد و مرا گول می‎زد، وسوسه می‎شدم، نق می‎زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.

از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‎طلبم، از امام و مولایم حضرت آیت‌الله‎العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان‌شاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.

از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمی‌توانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.

تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند ان‌شاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش می‌کنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کم‎مهری‌ها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.

فرزندانم را سفارش می‌کنم و تأکید بر حفظ ارزش‌های اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزش‌هایش می‌توانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزش‌هاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم.

برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.

از همه آشنایان و دوستان می‌خواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر ان‌شاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم!

هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار حسین همدانی.

۲۸شهریور ماه۱۳۹۴

منبع:سایت خانواده اسلامی

شهداء را یاد کنید با ذکر صلوات

 2 نظر

بررسی یک ناهنجاری فراگیر در جامعه ما

29 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

بررسی یک ناهنجاری فراگیر در جامعه ما/وقتی بهار مهرورزی، با غیبت به خزان دل‌ها مبدل می‌شود!

چه فرقی می‌کند که اسمش غیبت باشد یا حرف‌های خاله‌زنکی؟ مهم این است که تفریح بسیاری از ما ایرانی‌ها، این جور حرف‌هاست. مشابه غذا خوردن بعضی از ما که هر وقت بیکار می‌شویم، دل و روده یخچال را می‌ریزیم وسط و..

حرمت غیبت، حکمی اجماعی و بلکه از ضروریات فقه است. صورت ملکوتی آن نیز همان است که در آیه 12 سوره مبارکه حجرات آمده است: «آیا یکی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ البته معلوم است که از آن تنفر دارید. پس، از خدا بترسید که همانا خداوند توبه‌پذیر و رحم‌کننده است».

پیامبر اکرم (ص) فرمود: غیبت آن است که برادر خود را به چیزی یاد کنی که ناخوشایند اوست.

پرسیدند: اگر آنچه گفته شده واقعاً در آن شخص باشد، آیا باز غیبت است؟

فرمود: آنچه درباره او می‌گویی اگر در او باشد، غیبت است و اگر در او نباشد، بهتان است. [1]

حرمت غیبت، حکمی اجماعی و بلکه از ضروریات فقه است. صورت ملکوتی آن نیز همان است که در آیه 12 سوره مبارکه حجرات آمده است: «آیا یکی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ البته معلوم است که از آن تنفر دارید. پس، از خدا بترسید که همانا خداوند توبه‌پذیر و رحم‌کننده است».

امام صادق (ع) فرمود: غیبت کسی را مکن که [اگر کردی] غیبت تو را خواهند کرد. برای برادر دینی‌ات چاه مکن که خودت در آن می‌افتی. [2]

چرا غیبت

پدربزرگ همیشه می‌گفت:‌«غیبت نکنید، شب شیطان می‌آید سروقتتان.» چقدر کابوس دیدیم آن شب‌هایی که با غیبت گذشته بود. راستش تا همین چند سال پیش یک غیبت کوچک هم راحت به دلمان نمی‌نشست. خیلی شب‌ها، همه توی یک اتاق می‌خوابیدیم که مبادا شیطان بیاید و… بعدها از همین ماجرا هم سوژه‌هایی برای غیبت بیرون آمد.

بررسی یک ناهنجاری فراگیر در جامعه ما

چه فرقی می‌کند که اسمش غیبت باشد یا حرف‌های خاله‌زنکی؟ مهم این است که تفریح بسیاری از ما ایرانی‌ها، این جور حرف‌هاست. مشابه غذا خوردن بعضی از ما که هر وقت بیکار می‌شویم، دل و روده یخچال را می‌ریزیم وسط و..

از بحث دور نشویم؛ جالب اینکه در همین کشور ما، درباره اینکه غیبت چیست و چه ضررهایی دارد، بحث‌های بی‌شماری شده است! برای مثال، مراجع تقلید، غیبت‌ کردن را این‌گونه تعریف می‌کنند: «غیبت یعنی عیب مستور دیگران را بازگو کردن و باید شخص غیبت‌کننده را که کار حرام انجام می‌دهد، از آن نهی کرد.» در روایات اسلامی نیز غیبت کردن را حتی به «خوردن گوشت برادر مرده» همانند کرده‌اند.

اما در تعریفی دیگر، آنچه در بسیاری از جمع‌های زنانه و البته مردانه ما پیوسته اتفاق می‌افتد، این‌گونه تحلیل شده است: «غیبت را می‌توان انتقالی ظریف و زیرکانه دانست که ریشه در خشم فروخورده فرد دارد. زمانی که به دلایل گوناگون نمی‌توانیم آشکارا ناراحتی خود را ابراز کنیم، به غیبت متوسل می‌شویم. در واقع غیبت می‌تواند ابراز خشم ما باشد، آنچه بنیان خانواده را بر هم می‌زند. گاه نیز خشم خود را با بیان شوخی‌ها و جوک‌هایی ابراز می‌کنیم که در آن‌ها فرد مورد خشم ما به باد تمسخر گرفته می‌شود. این نوع تظاهرات در وهله اول از دید دیگران، نشان‌دهنده خشم نیستند، اما در واقع راه‌های متفاوت ابراز عصبانیت محسوب می‌شوند».

در واقع ما با نکوهش و غیبت افراد و توهین به شخصیت آنان، می‌خواهیم به هویتی بالاتر برسیم. بالاتر بودن هم که جزو آرزوهای اولیه همه است و غیبت کردن هم ساده‌ترین راه ایجاد چنین توهمی. پس همچنان مشغولیم.

وقتی بهار مهرورزی، با غیبت به خزان دل‌ها مبدل می‌شود!

باز فرصتی دست می‌دهد تا دیدارها تازه گردد و خزان فراموشی که به‌واسطه مشغله‌های کاری و هیاهوی زندگی بر دل‌ها سایه افکنده بود، به بهار سبز مهربانی و مهرورزی مبدل شود. از هر دری سخن به میان آمد و ناگاه پیشرفت دور از انتظار و بالاتر رفتن ناگهانی سطح زندگی عمو نُقل مجلس شد. لب‌ها به حرکت درآمدند: دیدی چه پیشرفتی کردند! تازگی‌ها چقدر خودشان را می‌گیرند! جواب سلام‌هایمان را هم به زور می‌دهند! هر روز یک مدل لباس! می‌خواهند دل ما را بسوزانند!

به خود که آمدم، احساس خفگی امانم را بریده بود. احساس می‌کردم در هوایی مسموم نفس می‌کشم، پس به بهانه‌ای از آن مجلس خارج شدم، اما تصمیم جدی گرفتم درباره این صفت که گاه همچون خوره‌ای به جانمان می‌افتد، پرس‌وجو کنم. از این رو به سراغ برخی شهروندان رفتم.

سجاد کلاهدوز، طلبه 23 ساله؛ وی ضمن تأیید سنت پسندیده صله‌رحم، دید و بازدید را اصلی مهم خواند که در دین مبین اسلام به آن بسیار سفارش شده است، اما از هر دری سخن گفتن و خدای‌ناکرده مرتکب غیبت شدن را اشتباهی نابخشودنی می‌دانست.

وی، برای تکمیل سخنش، به این آیه استناد کرد: «ای مردمی که ایمان آورده‌اید! دوری کنید از بسیاری از گمان‌ها که گناه است و تجسّس نکنید و از همدیگر غیبت نکنید، آیا دوست دارد یکی از شما گوشت برادر مرده خود را بخورد، [بی‌شک] دوست ندارید، از خدا بترسید، همانا او توبه پذیر و مهربان است». (حجرات: 12)

نسرین موسوی، خانه‌دار و 27 ساله؛ وی معتقد است این صفت زشت، در جمع زنان بیش از مردان نمود می‌یابد. او می‌گوید: معمولاً ما خانم‌ها وقتی فرصتی پیدا می‌کنیم که دور هم جمع شویم، به سبب غفلت و پرگویی، مرزها و حدودها را نادیده می‌گیریم و وارد حریم شخصی دیگران می‌شویم و حتی عادت زشت دیگری که داریم این است که همیشه از خوبی‌ها چشم‌پوشی می‌کنیم و عیب‌های ریزودرشت دیگران برایمان برجسته و نقل‌ونبات مجلسمان می‌شود. این بانوی خانه‌دار به روایتی از رسول اکرم (ص) اشاره می‌کند که خطاب به ابوذر فرموده است: «ای ابوذر! از غیبت دوری کن که از زنا بدتر است، چون زناکار پشیمان می‌شود و از خدا آمرزش می‌طلبد و خدا هم او را می‌بخشد، ولی غیبت با توبه آمرزیده نمی‌شود، مگر با عفو صاحبش (غیبت‌شونده)»[3] به‌راستی کدام‌یک از ما تحمل چنین عقوبتی را داریم؟!

رضا نفیسی که آموزگار است می‌گوید: چرا سبزی با هم بودنمان، با غیبت و بدگویی، زرد و پژمرده شود؟! بهتر نیست در محافلمان و در شب‌نشینی‌های خانوادگی و فامیلی، از پند و اندرز بزرگان و حتی پدران و مادرانمان بگوییم؛ از تجربه‌های گران‌قدرشان و از رمز کامیابی انسان‌های موفق. می‌توانیم ضرب‌المثل‌های قدیمی را برای فرزندانمان بازگو کنیم یا قصه و روایت شیرینی را نقل کنیم. حتی می‌توانیم همچون شب یلدا، تفألی به دیوان حافظ بزنیم و آن را تفسیر و معنا کنیم.

این معلم فهیم خاطرنشان می‌کند: دیدوبازدیدها، بهترین فرصت است که درباره اخلاق‌های پسندیده صحبت کنیم، تا فرزندانمان به سمت و سوی کردار، گفتار و پندار نیک، هدایت و از رذایل دور شوند، نه اینکه ناخواسته با ارتکاب یکی از این رذایل اخلاقی، همچون غیبت که گناهی کبیره است، این عمل زشت را در مهمانی‌ها و دیدوبازدیدهایمان باب کنیم و جا بیندازیم.

وی در نکوهش این عمل، روایتی از امام حسین (ع) نقل می‌کند که به مردی که نزد حضرتش غیبت می‌کرد فرمود: «ای مرد! از غیبت دست بردار؛ چون نان‌خورشِ سگان جهنم است.»[4] بنابراین، این عمل به اندازه‌ای زشت و قبیح است که در تصورمان نمی‌گنجد.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین حائری‌نیا نیز در مقام یک روحانی و پیش‌نماز، با سرزنش کسانی که خواسته یا ناخواسته این عمل ناپسند را انجام می‌دهند، حدیثی از امام باقر (ع) را یادآور می‌شود که فرموده است: «غیبت کردن از سه گروه، گناه شمرده نمی‌شود: یکی، صاحب بدعت؛ دوم، پیشوای ستمکار و سوم، فاسقی که آشکارا مرتکب گناه می‌شود». [5]

وی می‌افزاید: اما در خصوص برادر و خواهر مؤمن، هرگونه سخن‌پراکنی و فاش کردن اسرار یا عیب‌های آن‌ها در جایی‌که خودشان حضور ندارند، غیبت و گناهی کبیره است که کفاره دارد.

امام صادق (ع) درباره کفاره این عمل قبیح فرمود: «از پیامبر گرامی اسلام سؤال شد: کفاره غیبت کردن چیست؟ فرمود: هرگاه از کسی یاد کردی که درباره او غیبت کرده یا شنیده‌ای، برایش از خدا طلب بخشش و آمرزش کن». [6]

رسول خدا (ص) همچنین فرموده است: «مؤمن بر مؤمن هفت حق واجب الهی دارد: 1. احترام به او در هنگامی‌که حضور ندارد؛ 2. دوستی قلبی با او؛ 3. شریک ساختن او در ثروت؛ 4. حرام دانستن غیبت او؛ 5. عیادت از وی در حال بیماری؛ 6. شرکت در تشییع جنازه‌اش…». [7]

با خود می‌اندیشم به‌راستی چرا با این همه سخن و حدیث، باز شیرینی گناهی، ما را از عذاب آن غافل می‌کند؟ باز هم از این و آن می‌گوییم، به بهانه دل‌جویی در کار هم سرک می‌کشیم و با یک لحظه غفلت، زحمت و عذاب یک عمر هیزم‌کشی جهنم را به تن می‌خریم؟!

به نعمت، مال و حتی شادی دیگران حسد می‌ورزیم و به‌جای اصلاح عیب‌هایمان و یافتن راه‌های پیشرفت و ترقی، با بزرگ جلوه دادن عیب‌های دیگران، شخصیت کاذبی برای خود ترسیم می‌کنیم. به دست آوردن ارزشی پوشالی به قیمت تخریب شخصیت دیگران؟! کاش حتی لحظه‌ای حاصل این عمل زشتمان را تجسم می‌کردیم. خوردن گوشت برادر! اما نه، از این پس نه!

پی‌نوشت‌ها:

[1]. میزان الحکمه، ج 1، ح 44570.

[2]. بحار الانوار، ج 75، ص 249.

[3]. وسائل‌الشیعه، ج 12، ص 280.

[4]. بحارالانوار، ج 78، ص 117.

[5]. میزان الحکمه، ج 9، ص 4461، ح 15515.

[6]. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 357، ح 4.

[7]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 398.

منبع:http://shamiim.ir


 

 1 نظر

پلکهایت را بر گناه ببند...

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

سرگردانی آدمها...

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام



امروز انسان‌ها در این عالم، سرگردانند؛ مانند کارمندی که نمی‌داند با میز و صندلی ادار‌ه‌اش باید چه کار کند؟ باید یک سیاهه‌ای به عنوان شرح وظایف به او بدهند. امروز شرح وظایف ما معلوم نیست، چرا که دست ما دور از امام است و این‌ها همه از خسارت‌های زندگی من‌های امام است.
من احساس می‌کنم که رفع تمام مشکلات ما به این برمی‌گردد که ما باور کنیم وجود امام، نظامی‌ برای سازمان وجود است؛ نظامی‌ برای سازمان خانواده ماست، نظامی‌ برای سازمان اجتماع ما و نظامی‌ برای جهان ماست. اگر این را بفهمیم، نیاز به امام، حتی بالاتر از نیاز به اکسیژن تلقی می‌شود.

حجت الاسلام ماندگاری

 نظر دهید »

یه خبر بد برای منتظران...

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

رسیدن به معبود در ماه رمضان به واسطه حضرت مهدی(عج)

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

رسیدن به معبود در ماه رمضان به واسطه حضرت مهدی(عج)

پیامبر می فرماید: «ماه رمضان برترین ماه سال قمری است.» هم چنین در جایی دیگر ایشان فرموده : «مهدی(عج) سید و آقاست.»

اگر امروز امام مهدی(عج) برترین و کامل ترین انسان روی زمین است و ماه رمضان هم بهترین ماه خداست، پس باید بین این دو پیوندی عمیق باشد. اگر ماه رمضان، ماه ویژه سیر و سلوک است، پس باید با امام زمان(عج) که برترین سالک و رهروی خداست، پیوندی خاص وجود داشته و بین سلوک معنوی ما در این ماه با امام زمان(عج) هم رابطه ویژه ای باشد.

فهم حقیقت رمضان و توفیق رسیدن به معبود جز با توسل به پیشگاه مهدی(عج) میسر نمی شود. دعای افتتاح هم در ماه رمضان درس سلوک می دهد که پروردگارا من خواهان تمام خوبی ها و کمالات هستم و می دانم که راه رسیدن به این کمالات توسل به امام مهدی(عج) است. پس مرا به برکت وجود او به نهایت نزدیکی به خود برسان.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه

 نظر دهید »

دستورالعملی برای تمرکز فکر....

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 نظر دهید »

چقدر از غم شب های تو بنویسم...

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

 

 

 

دوست دارم به توّلای تو بنویسم عشق

آه خورشید به پهنای تو بنویسم عشق

دستْ خطم به قشنگی خط و خالت نیست

تا به زیبایی لب های تو بنویسم عشق

دوست دارم که شبی روی فرج نامه ی تان

با همه مردم دنیای تو بنویسم عشق

دَر و دیوار دلم پرُ شده از یا مهدی

چقدر از غم شب های تو بنویسم عشق

ذکر یابن الحسنی گفتم و رفتم سرداب

تا به یاد دلِ تنهای تو بنویسم عشق

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
بهتر این است فقط پای تو بنویسم عشق


 

 

 

 نظر دهید »

انتظار دروغ...

28 خرداد 1395 توسط مدرسه مهران ایلام

چقدر ریسه کشیدیم در این شهر شلوغ

انتظار دلمان حیف دروغ است دروغ

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10

موضوعات

  • همه
  • ✿کانون اخبار مدرسه✿
  • ✿کانون فرهنگی✿
    • ✿سنگرخلاقی✿
    • ✿سنگرنخلهای بی سر✿
    • ✿سنگرمهدویت✿
    • ✿گالری تصاویر✿
    • ✿سنگردل نوشته✿
  • ✿مطالب ارسالی✿
  • پاتوق سلامت

دریافت کد لوگو

✿ابولحسن خرقانی :... مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده‌اى گل آلود می‌رفت. به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی! گفت : من بلغزم باکی نیست... بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید✿

مجموعه فرهنگی خادم المهدی عج

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

کد حدیث

کد حدیث

لوگوي وب سايت محبان مهدي (عج)

مهدویت امام زمان (عج)
موسسه بیان معنوی

جستجو

آمار

  • امروز: 15
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 175
  • 1 ماه قبل: 2078
  • کل بازدیدها: 60531
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس