رویای عشق تو مرا بیگانه کرده از خود.
سلام بر حسین ع و اربعینش ، سلام بر گلوهای خشکیده سلام بر پاهای تاول زده، سلام بر تو ای کودک سه ساله! مسیر چگونه بود؟ خاروخاشاک که برپایت نرفت؟! دل تنگ پدر که نشدی؟ ! یاد گلوی پاره که نیافتادی؟! در انتظار عموی آب آور که نبودی؟!
رقیه جان دیگر نه سری هست که آرامت کند و نه دستی که آبت دهد!دیگر تو مانده ای و عمه ی سادات،اسیر در دست ملعونین.
رقیه س جان گرچه آن روزها بر تو سخت گذشت و تنها بودی،لیکن امروز زائران اربعین با پای پیاده و تاول زده و لب های تشنه به دیدارتان آمده اند، مهران شهر شهیدان امروز مالامال از عاشقان و دلداده گان شماست، هر قدم که بر سنگریزه های داغ می گذارم یاد لب های تشنه ی پدر می افتم،یاد دست بریده ی عباس، یاد زینب س و غروب کربلا….
عباس (ع) گرچه نبودیم آن روز که دستت بر زمین نیافتد اما ماجرای عشق کربلا ما را بی سرو سامان زیارتت کرده،غیرتهامان امروز ما را به درگاه این درگاه کشانده و گرما و سرما و تشنگی و گشنگی در این راه بی معناست، رویای عشق تو مرا بیگانه کرده از خود،دل که عاشق شود دیگر جز معشوق معنا ندارد….غریبان کربلا، مسافران کربلا را دریابید.
تصاویری از شهر مهران،شهر مهر و وفا،شهر شهیدان، از زائران اربعین حسسینی.